فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 69

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۶۹: دارایی ابدی

 

آدریان شونه‌های جادوگر رو به آرومی بدون این که هیچ اعتراضی از پارک نواه بشنوه به تخت هلش داد. اون به طرفش خم شد، و پتو رو پایین کشید.

پارک نواه ناله کنان گفت:« پتو رو پس نزن... وگرنه شایستگی خدمتکار بودنت رو ازت میگیرم.» به نظر میومد یکم بدعنق باشه، ولی اصلاً اعتراضی برای کاری که آدریان میکرد نداشت. مثل این بود که توی وضعیت بی‌دفاعی که منطق ناپدید شده باشه گیر افتاده بود، و فقط غریزه‌ای که درون یه آدم بی‌هوش و حواس بود باقی مونده بود.

فضایی که بینشون بود فقط چند سانت فاصله داشت- نفسشون به پوست همدیگه بر خورد میکرد و موهای آدریان روی پوست بی‌رنگ پیشونی جادوگر حرکت میکرد.

آدریان نزدیک‌تر شد، تقریباً لب‌هاشون داشت به هم برخورد میکرد، ولی هنوزم هیچ پاسخی از پارک نواه شنیده نمیشد.

«...» آدریان اخم کرد. این قدر به هم نزدیک شدیم ولی هیچ واکنشی نشون نمیدی؟

آدریان به صورت آرومش نگاه کرد؛ به نظر میومد نسبت به قبلاً بیشتر راحت باشه. شاید خیالش راحت شده.

پارک نواه یه دفعه زیر لبی گفت:« من میخوام حموم کنم.» بعدش آدریان رو کشید و تقریباً لب‌هاشون به هم برخورد کرد. ولی به خاطر نحوه‌ی گرفتنش که به زور وزن آدریان رو میتونست تحمل کنه، لب‌هاشون اصلاً روی هم نیومد.

آدریان خودش رو جمع و جور کرد و پارک نواه رو توی دست‌هاش گرفت و زیر لبی گفت:« میخوای ببرم بشورمت؟» اون بوسیدن منو رد نمیکنه.

با وجود حقیقت غیر قابل انکار، آدریان ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی