من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 66
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۶۶: جذابیت نه چندان مقاومت ناپذیر
آیا زنی تو جهان وجود داره که عاشق مردی که داره اغواش میکنه نشه؟ خب، یه پارک نواهی وجود داره. اون که داشت موهای آدریان رو صاف و صوف میکرد، فقط یه آه کشید، و همین که آدریان سعی کرد بوسش کنه کف دستش رو به صورت آدریان زد.
« من هیچ کلمهای که بشه ازش برداشت کرد میخوام دوباره با هم باشیم رو به زبون نیاوردم.»
« درست کمتر از سه ثانیه پیش ازت خواستم انقدر منو پس نزنی. فقط چون بهت اینو گفتم مجبور شدی همین کار رو بکنی؟»
« وقتی دهنت رو میبندی بیشتر از بقیهی وقتا جذاب میشی.» پارک نواه پشتش رو بهش کرد و ازش دور شد. وقتی فضای بینشون دوباره به پنج قدم رسید، آدریان قدم برداشت. برای برداشتن اولین قدم خیلی کند بود ولی خیلی زود در حالی که سرش رو با لبخندی که به لبهاش داشت تکون میداد، تند تند راه رفت.
« به هر حال فکر میکنی چهرهی جذابی دارم، مگه نه؟»
« حداقل فاصلمون رو باید به اندازهی ۲قدم نگه داری. من تا وقتی که به تزبا نرسیدم و مطمئن نشدم عذرت چی بوده حرفت رو باور نمیکنم.»
« انقدر بهم سخت نگیر. اصلاً میدونی چیه، چرا توی باتوآنو استراحت نمیکنی؟ ما توی ساحلیم، به خاطر همینم غذای دریای خیلی کنار ساحل خوشمزهس، الی. دنبالم بیا!»
ولی پارک نواه برای هر فعالیت سرگرم کنندهای خیلی خسته بود. تنها کاری که میخواست بکنه اینه که به یه هتل بره و همین که به اتاقش برسه بره بخوابه.
و همین کار هم کردن، اون مرد مو بلوند مثل یه تولهی گمشدهی کوچول...
کتابهای تصادفی


