فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 65

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۶۵: فرصت دیگه

پارک نواه وایساد و به طرف آدریان که داشت دنبالش میومد و مثل اون سر جاش ایستاد، برگشت؛ فاصله‌ی بینشون تقریباً پنج قدم بود. یواش یواش، پارک نواه که دستش رو سینه‌ش زده بود، بهش نزدیک شد.

«...؟»

آدریان از این که پارک نواهی که کل روز بهش بی‌محلی کرده بود، بهش نزدیک شده بود غافلگیر شد، و چشمای گوی مانند سبزش درخشش علاقه و کنجکاوی رو نشون داد. پارک نواه وقتی ایستاد که فاصله‌ی بینشون انقدر کم شده بود که یه مشت دست به زور بین صورتشون جا میشد. بعدش، پارک نواه به بالا نگاه کرد و به صورت آدریان خیره شد.

بر خلاف رفتاری که روز اولی که همدیگه رو دیدن از خودش نشون داد، همونی که کمرش رو یه دفعه گرفت، آدریان که دست‌هاش توی جیب شلوارش گذاشته بود، حتی یه سانت هم از جاش تکون نخورد. بعد از یه لحظه که با سکوت به هم خیره شدن، یه دفعه آدریان زیر لبی گفت:« الیونورا، وقتی این جوری بهم نگاه میکنی یه حس عجیب غریبی بهم میدی.»

وقتی اون کلمات آخری رو بیان کرد، صداش ناثابت بود. پارک نواه که موج احساسات رو توی چشمای آدریان میدید، ساکت سر جاش موند. در همون زمان، باد دریا موهای بلوند روشنش رو توی هوا تکون داد. بعدش پارک نواه دستش رو دراز کرد، و به موهای به هم ریخته‌ی اون دست زد و ازش پرسید:« آدریان، چرا ما از هم دیگه جدا شدیم؟»

« چرا الان داری اینو ازم میپرسی؟ من که میدونم اصلاً حتی کنجکاوم نیستی که بدونی.»

« از کجا انقدر مطمئنی؟»

« اون قیافه ای که الان به خودت گرفتی با بقیه‌ی وقت‌ها یکیه. بقیه‌ی چیزا فرق دارن. این کاملاً با قبلاً فرق داره، به خاطر همینم برام درسته که بگم تو یه نفر دیگه‌ای هستی. ولی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی