فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 44

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۴۴: بازپرس در حال انجام وظیفه

کایل لئونارد انگشتش رو به لب زن فشار داد، لبخندی زد و گفت: «هیس، یه زوج مسن توی اتاق کناریمون هستن، پس بهتره آروم حرف بزنیم. و باید زودتر می‌گفتم جمله‌ای که میگی بر اساس اظهاراتت قضاوت میشه.»

«...»

«یولم برای اینکه جلوی حرف زدن افرادی که دستگیر می‌شن رو بگیره، اونا رو می‌کشه. با توجه به اینکه نتونستی خوب چاقوت رو پنهان کنی و نگهش داری، به نظر میاد چاره‌ دیگه‌ای نداری. می‌خوای یولم دستگیرت کنه و بکشتت، یا اینکه بقیه‌ی عمرت رو توی زندون آب خنک بخوری، یا تحت حفاظت نمایندگی تحقیقات امنیتی لاورنت باشی؟»

«داری جوک می‌گی. اگه حرفی بزنم یه ثانیه طول نمی‌کشه تا بمیرم.»

«پس، اعتراف می‌کنی که می‌کشنت. همه چی بستگی به خودت داره. مرگ یا زندان.» یه هفت تیر نقره‌ای به پیشونی اون زن فشار داده شد، و بلافاصله رنگ از صورتش پرید. نواه دوباره دلش برای اون زن سوخت.

با وجود صدای لرزونش، زن موفق شد ادعا کنه: «هی، فکر می‌کنی با این کارا می‌ترسم؟ می‌دونم اینجا نمی‌تونی منو بکشی. بازپرس‌ها حق ندارن حکم مرگ کسی رو اجرا کنن. ها!»

ولی، کایل لئونارد گول ظاهر زن رو نخورد. با تهدیدی که توی لحنش بود، دوباره از اون پرسید: «یعنی رئیست در مورد مردی که کنار زنی که باور دارن الیونورا آسیله، هیچ اطلاعاتی نداده؟»

«داری از چی...»

«فقط 4 نفر هستن که حق دارن فوراً وارد عمل بشن: امپراتور، وزیر تحقیقات و امنیت، جانشین وزیر و آخرین نفر ژنرال مدیره، که یعنی، من می‌تونم هر مجرمی رو توی هر شرایطی به صلاح خودم نابود کنم.»

قطرات عرق در حالی که رنگ صورت زن پرید، از پیشونیش به پایین چکید. خنده‌ی تمسخرآمیزی از لب‌های بازپرس خارج شد و گفت: «بد شانسی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی