فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 43

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۴۳: یولِم

کایل لئونارد ناگهان نواه رو کشید، و روی صندلی‌ای که دورتر از در بود گذاشت و در حالی که به ساعتی که روی مچش بود نگاه می‌کرد، گفت: «نیم ساعت وقت می‌دم بهش فکر کنی. تا ساعت 3 باید جوابت حاضر باشه.» و به در نزدیک شد.

نواه ازش پرسید: «آه، کجا داری می‌ری؟»

«یه چیزی هست که باید ترتیبش رو بدم. وقتی رفتم، با شنلت سرت رو بپوشون و صورتت رو به کسی نشون نده.»

کایل لئونارد در رو پشت سرش محکم بست و از اتاق رفت. برای یه لحظه کنار در موند، و به سمت راستش نگاه کرد. یه دفعه، گوشه‌های دهنش بالا رفت و لبخند شرورانه‌ای زد.

یواش یواش، به سمت راست قدم برداشت، نواه با عجله از جاش بلند شد و پنجره رو پایین کشید. بعدش، به بچه‌ای که لباس بندی قرمز پوشیده بود گفت: «مو، قفلی که توی کیف هستش رو بیار بیرون.»

مو به پایین صندلیش سر خورد و سرش رو زیرش برد و چمدون رو بیرون کشید. با انگشت‌های کوچیکش قفل و بعد در چمدون رو باز کرد.

چمدون به اندازه‌ی 2 بچه‌ی هم اندازه‌ی موئل که راحت توش جا بشن بزرگ بود. داخل اون چمدون وسایل جادویی‌ که توی خونه‌ی جادوگر بود، وجود داشت. موئل، که موقع بستن چمدون کنار اربابش مونده بود، بلافاصله قفلی که دنبالش می‌گشت رو پیدا کرد.

موئل حالت پیروزی به خودش گرفت و قفل رو به نواه داد و گفت: «قفل!»

نواه دستی به سرش دست کشید و گفت: «مرسی.»

اون قفل یه ابزار جادویی بود که به هر شکل و ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی