من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 42
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۴۲: اولین مدعی
«...»
نواه سرفهای کرد و سعی کرد موضوع بحث رو عوض کنه: «گفتین چند دقیقهی دیگه مونده تا به لونازل برسیم؟»
کایل لئونارد با دقت به نواهی که داشت با سوالای خودش اون رو بمبارون میکرد، نگاه کرد و گفت: «هنوز وسط راه هم نیستیم. حالا بعد از 3 ثانیه که بهم قول دادی همه چی رو میگی، داری این کارا رو میکنی؟ جوابمو بده، گفتی 2 سال پیش که به بدن الیونورا آسیل تناسخ پیدا کردی، بلافاصله به سورنت رفتی. اگه این طوریه، چطور درمورد لنیا والتالیر میدونستی؟ و چرا فکر میکنی اون عقل کل پشت ماجرای گم شدن تخم اژدهاس؟» در واکنش به این پرسشها، نواه زیر نگاه نافذ بازپرس به خودش پیچید.
نواه با عجله گفت: «توی خوابهام دیدمش! منظورم توی رویاهامه!»
«تو خواب دیدی که اژدها از لنیا والتالیر الگو گرفته؟ واقعاً فکر کردی همچین چیزی رو باور-»
قطار با شدت لرزید، و صدای تلق تولوقی توی هر کدوم از کوپههای قطار پیچید. نواه از جاش پرید و موئلی که تقریباً داشت از روی پاهاش مییوفتاد رو توی دستش گرفت. باد وزید و روزنامهها روی زمین کوپه پخش و پلا شدن.
نواه در حالی که موئل رو روی پاهاش میذاشت و محکم میگرفتش، غرغرکنان گفت: «این قطار... واقعاً مردم رو بد سواری میده. راهآهن لونازل مال عهد بوقه.» وقتی به بالا نگاه کرد، متوجه حالت چهرهی عجیب و غریب کایل لئونارد شد.
«قربان، مشکل چیه؟»
«خانم نواه، کلاهتون رو روی سرتون بذارین. صورتتون رو ب...
کتابهای تصادفی


