من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 34
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۳۴: شخصیتهای کایل لئونارد
روز بعد، نواه با صدای پشت سر هم تقتق در، از خواب پر از آرامشش بیدار شد. بعد از اینکه چندین بار این صدا رو شنید، ملودی تقتقها رو به یاد آورد. از همون تقتق اول، فوراً فهمید این صداها رو کی ایجاد کرده؛کایل لئونارد.
تقتق. تقتق. و بعدش 4 تا تقتق دیگه به همون صورت.
از جاش بلند شد و در حالی که ملافهش از پلهها دنبالش مییومد، با عجله برای دیدن اون مرد بیصبر به طبقهی پائین رفت. وقتی به در رسید، از پردهها یواشکی بیرون رو نگاه کرد، خیلی وقت بود خورشید توی آسمون بالای اومده بود، جوری که اشعههاش به اون طرف پنجره رسیده بودن.
نواه غافلگیر شد. معمولاً، بازپرس نیمههای شب این طرفا پیداش میشه. چشمای خستهی خودشو مالید و قفل در رو به روی مردی که لباس فرم سیاه پوشیده بود، باز کرد.
نواه که هنوز گیج خواب بود، پچپچ کنان گفت: «اسلحههات... درشون بیار...»
«بذار بیام تو. باید یه چیزی رو بهت بگم.»
نواه که از اتفاقهای قبلی، خاطرهی بدی داشت، حتی با اینکه گیج و منگ بود، درخواست اون مرد رو رد کرد و گفت: «اون هفتتیره... بدش به من...»
هیچ اعتراض و بهونهای از لبای بازپرس خارج نشد. اون فوراً به دستورات نواه عمل کرد و غلاف اسلحه، که به کمربندش بسته بود رو باز کرد و همراه هفت تیر یه جایی رو زمین انداخت.
نواه با ترس و لرز به هفتتیری که روی زمین بود نگاه کرد؛ و کسالتش بلافاصله دود شد و هوا رفت. کمرش رو صاف کرد و با قدرت پرسید: «تو به عنوان یه خدمتکار اینجایی یا به عنوان یه بازپرس؟»
«معلومه که جوابت گزینهی دومیه. فکر کردی من کیم؟»
نواه، در رو روش بست و در همون حین جواب داد: «حالا که این طوره، شب خوش.» همین طور که داشت به طرف اتاق خوابش برمیگشت، چندتا صدای تق تق شنید. با عصبانیت گفت: «من با با...
کتابهای تصادفی


