من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 26
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۲۶: جادوگر حقیقت رو برملا میکنه
«تو الیونورا آسیل هستی یا نه؟»
صدای کایل لئونارد، در حالی که زندگیش رو از وجودش بیرون میکشید، داخل گوشهای نواه پیچید. نواه فکر کرد زندگیش زیر و رو شده. این سوال، پرسشی بود که هیچ وقت فکرشو نمیکرد وقتی بدن الیونورا آسیل رو تسخیر کرده، بشنوه.
با این حال، خودشو به زور از بهت زدگی خلاص کرد و به فکر فرار افتاد. ولی، دست کایل لئونارد، که مثل یه چیتا سریع بود، ماشهی تفنگش رو عقب کشید و با تهدید گفت: «سرکشی دیگه جواب نمیده. یادت میاد توی خونهت چیکار کردم؟»
«...» پارک نواه لبهاش رو گاز گرفت. آره یادمه، خونمو تمیز کرد.
وقتی کایل لئونارد به خدمتکار موقت خونه تبدیل شد، همون موقعی که داشت تمیزکاری میکرد، همهی وسایل جادویی که به وسیله جادوگر اصلی، یعنی الیونورا درست شده بودن رو ضبط کرد و اونا رو دور انداخت.
نواه به دور و بر اتاق نشیمن نگاه کرد و هیچکدوم از وسایل جادویی که میدونست چطوری کار میکنن رو نتونست اون جا پیدا کنه. متوجه شد کایل لئونارد ذاتا آدم تواناییه، و به هیچ کدوم از ابزارهای جادویی که الیونورا مالکشون بود، نیازی نداشت.
از همون موقعی که بازپرس به کلبهی حقیرانهی نواه نفوذ کرده بود، باید میدونست که دیگه خونهش تو دستهای خودش نیست.
نکنه نقشهی همه چی رو از قبل کشیده بوده؟ نواه دستهاش رو مشت کرد و به قدری فشار داد که ناخنهاش پوستش رو خراش دادن. چه مرد ترسناکی!
کایل لئونارد با صدای سرسختی بهش گفت: «دوباره ازت این سوالو میپرسم. تو الیونورا آسیل هستی یا نه؟»
«...»
«یه سئوال رو 3 بار ازت نمیپرسم.»
قلب نواه نامنظم توی سینهش میتپید. هدفش از پرسیدن این سوال چیه؟ در اون لحظه رگبار فکر و خیال ذهن نواه رو تیره و تار کرد...
کتابهای تصادفی

