فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 27

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۲۷: مواجهه

کایل لئونارد با خودش پچ پچ کنان گفت: «مرده... الیونورا آسیل مرده.» و به چشمای زنی که جلوی روش بود جوری عمیق خیره شد، انگار دنبال دروغ می‌گشت.

هر دو نفرشون سرجاشون ثابت وایساده بودن، حتی صدای ضربان قلبشون هم توی اتاق شنیده می‌شد. کایل، زود با صدایی خسته از نواه پرسید: «تو باهام همکاری می‌کنی؟»

نواه، با قورت دادن آب دهنش سرش رو به طرف کایل تکون داد. شاید جادوی اژدها که هنوز توی هوا مشخص بود،رو حس کرده بود که باعث شد به اطراف اتاق نگاه کنه. در حال حاضر، نواه دیگه الیونورا آسیل، با ۱۵ فقره جرم قبلی نبود. ولی، هنوزم برای دزدیدن تخم اژدها یه مظنون به حساب می‌یومد.

نواه شهامتش رو جمع کرد و دهن لرزونش رو باز کرد که بگه: «من باهاتون همکاری می‌کنم. قول می‌دم سرکشی نکنم. شما یه هفته‌س ازم مراقبت کردین و نزدیکم بودین. خودتون می‌دونین چقدر تنبلم. از قبل متوجه شدین آدم مهربونی هستم که ترجیح می‌ده به جای سرکشی، دستگیر بشه.»

«...»

«خب پس الان... اون اسلحه‌ای که دستتونه... می‌شه لطفاً اون رو کنار بذارین؟»

یه لحظه سکوت همه جا رو گرفت. کایل لئونارد، در حالی که با چشمای بنفشش به سردی چشم غره می‌رفت و هیچ علامتی از رضایت نشون نمی‌داد، گوش به زنگ باقی مونده بود. به نظر می‌یومد اظهارات اون زن شک و شبهه‌های اونو برطرف نکرده. بعد، یواش هفت تیرش رو بدون این که کلمه‌ای بگه پایین آورد.

بالاخره، نواه نفسی که نمی‌دونست نگهش داشته رو بیرون ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی