من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 4
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۴: اژدهای رها شده
فرد ثروتمندی که کت و شلوار مشکی براق پوشیده بود، برای این که افسر تنبلی کرده، بهش اخم کرد و با نارضایتی نوچ کرد.
«نظم و قانون اینجا رو سرسری گرفتی. هنوز هم وقت اداریه، و با این حال تو داشتی چرت میزدی.»
«منو ببخشید!»
رئیس در حالی که وحشت زده شده بود، با عجله شروع کرد به پاک کردن آتوآشغالهای روی میز. در همونحین، لئونارد در حالی که به داخل اتاق نگاه میکرد، به خاطر حس کسالتی که داشت، یکم احساس غش و ضعف میکرد.
سورنت یه روستای ساکت محلی بود، ولی با این حال جایی بود که درحالحاضر خانوادهی سلطنتی نسبت به جاهای دیگه بیشترین توجه رو به این روستا داشتن. برای این توجه فقط یه دلیل بود: الیونورا آسیل. جادوگر لاورنت سالهای زیادیه که اون جا گیر افتاده بود.
الیونورا آسیل به احتمال زیاد یکی از مظنونین وقایع غیرمنتظرهای بود که توی دریای زرد اتفاق افتاده بود.
این وقایع مربوط به گم شدن تخم اژدها بود، همون تخمی که بیشتر از ۵۰۰ ساله که صحیح و سالم توی کاخ نگه داشته شده بود.
یکی از اعضای بخش تحقیقات امنیتی خاندان سلطنتی لاورنت، کایل لئونارد، رئیس دیوان پایتخت تزبا، و فرماندهی سابق همون ناحیه، تموم این راه رو تا سورنت اومده بود که دنبال دزد تخم بگرده.
دلیل خاصی وجود داشت تا الیونورا آسیل مظنون اصلی ذکر بشه. اون تنها شخص قدرتمند توی لاورنت بود که میتونست از قفلوبندهای محکم امنیتی عبور کنه و بدون این که حتی کسی رو مطلع کنه هم بره تخم اژدها رو بدزده.
«بنا به دلایلی، این دختر دوساله که خیلی ساکت و آروم بوده.»...
کتابهای تصادفی


