فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

برگذیده‌ی خدایان

قسمت: 24

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
(POV کازوتو) 

در حال تماشای شرکت کننده های این آزمون  از طریق صفحه های معلقی که توی هوا هستند ، هستم 

من مخصوصا به صفحه ای که M را نشان می دهد ، توجه می کنم 

به نظر میرسه که اون هم اعتقادی به استراتژی نداره ، چون داره سرباز هاش رو با دستای خودش به آغوش مرگ می فرسته 

البته من که بدم نیومده ، خیلی دلم می خواد که اون شکست بخوره 

ولی بعد از گذشت چند دقیقه فهمیدم که حتی تصور شکست دادن او یک چیز غیر ممکنه ، البته فعلا. 

خیلی دلم می خواهد ، که فریاد هایی اون که از روی درد و عذابه رو بشنوم ، فریاد های کسی که اینهمه قدرت داره 

به نظر می رسه که فقط M کارش رو تموم کرده ، چون مثل دیوانه ها این کار رو انجام داد 

اما برعکس M ، به نظر میرسه که بقیه دارند از تمام هوش خودشون استفاده می کنند. 

خب ، این آزمون در واقع برای هوش بوده ، نه اینکه قدرت مطلق رو نشون بدی 

بعد از چند دقیقه ، بقیه هم کارشون تمام می شود ، و حالا می توانند ماموریت بعدی رو شروع کنیم 

طبق انتطار ، چند نفر هم توی این مبارزه جون خودشون رو از دست دادند 

و حالا از 17 نفر به 14 نفر کاهش یافته ایم 

وقتی شرکت کننده ها در حال آزمون دادن بودند ، ***یان المپیوس در حال صحبت کردن بودند ، اما به دلیل مانع جادویی که وجود داشت ، من 
نمی توانستم صدای اونها رو بشنوم. 

وقتی که من در حال فکر کردن بودم ، صدای زئوس من رو از فکر بیرون آورد 

" شرکت کننده ها ، ما یک تصمیم گرفتیم ، و اون اینه که به جای برگذاری همه ی 12 آزمون ، ما توی 2 آزمون همه چیز رو تموم کنیم" 

زئوس ساکت می شود و هرا ، که همسر زئوس است ، شروع به صحبت می کنه 

" در آزمون اول شما دو به دو با همدیگه مبارزه می کنید و با این کار هفت نفر از شما حذف می شوند ، و همچنین این مبارزه هیچ قانونی نداره و می توانید از هر چیزی که دارید استفاده کنید" 

خب ، این خبر خیلی خوبی برای منه ، چون به هر حال ، قدرت فعلی من ، وابسته به هلا و اسلحه هامه. 

ولی فقط آرزو می کنم که مبارزه من با M نباشه ، چون حتی با استفاده از هلا هم هنوز احتمال شکست من خیلی زیاده 

بعد "هرا" دوباره شروع به صحبت کرد 

" حالا شرکت کنندگان به صورت اتفاقی به میدان های مبارزه منتقل می شوند ، و همچنین اجازه کشتن همدیگه رو هم دارید" 

بعد ناگهان یک نور کور کننده را دیدم و چشمانم را بستم، و وقتی چشمانم را باز کردم دیدم که وسط میدان مبارزه گلادیاتور ها هستم 

کمی اطرافم رو بررسی کردم و دیدم که یه دختر نسبتا جوان اونطرف ایستاده و آماده مبارزه شده 

" دختر کوچولو، قصد مبارزه نداری؟" 

دختر بدون هشتار دادن ساعقه ای از کف دستانش به سمت کازوتو رها کرد و کازوتو به دلیل غافل گیر شدن ، وقت طفره رفتن از اون رو نداشت 

کازوتو در ابتدای مبارزه ، ضربه سنگینی از دختر جوان دریافت می کنه 

اما ، آسیب زیادی ندیده و حدود 5 یا 6 درصد از HP کازوتو کاهش یافته 

کازوتو به سرعت خنجر های آشوب رو از فضای سیستم بیرون می آورد و با سرعت زیاد به سمت دختر جوان می رود 

دختر جوان کمی عقب می پرد ، و یک خنجر در دست می گیرد ، که مانند خنجر های نینجوتسو است و آن را به طرف کازوتو پرتاب می کند 

کازوتو خنجر را با دو انگشتش متوقف می کند ، اما خنجر در دستش منفجر می شود و انگشتان دست چپش آسیب شدیدی می بینند 

" هههه، بهتره از حالا زیاد به خودت مغرور نشی" 

دختر جوان که از حمله خودش راضی بود ، در حال تمسخر کازوتو بود 

اما اون نمی دونست ، همون لحظه که کازوتو حمله کرد  ، هلا را در پشت سر او احضار کرد. 

هلا که پشت سر اون دختر بود ، ضربه محکمی به کمر او زد و او را به سمت کازوتو پرتاب کرد 

دختر که شکه شده بود ، مقداری خون صرفه کرد و با صورت به زمین برخورد کرد 

کازوتو بالای سر او نشست و مو های او را گرفت و او را از موهایش بلند کرد و به صورت دختر نگاه کرد 

دختر جوان ، چشمانی قرمز رنگ ، بینی کوچک ، لب هایی کوچک ، اما آب دار و صورتی گرد داشت ، همچنین مو های او نیز به رنگ چشمانش بود 

دختر دندان هایش رو به هم فشرد و با صدایی گرفته گفت 

" *** ، فکر کردی خانواده ام می زارند تو از زیر بار مجازات این کار فرار کنی؟" 

کازوتو لبخند کجی زد و زبانش را روی لب های خودش کشید و صورت دختر را بالا تر آورد و لب هایش رو محکم و خشن بوسید و گفت 

" ممنون بابت غذا" 

دختر که هنوز در شوک بود ، ناگهان به خود آمد و می خواست که فریاد بزند ، اما خونی که در دهانش جمع شده بود ، اجازه این کار را نمی داد و فقط صدایی خفه بیرون آمد که گفت 

" خودم می کشمت مادر ***" 

هلا هنگام این کار به آنها نگاه می کرد ، و با مشتی گره کرده لب های خودش را می جوید 

کازوتو بدون توجه به هلا ، صورت دختر جوان را لیس زد و گفت 

"اینقدر بی ادب نباش ، قراره حسابی خوش بگذرونیم"

کتاب‌های تصادفی