فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سپند: دشمن درون

قسمت: 12

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
همگی خسته از سفر، در اتاق‌هایشان به استراحت پرداخته بودند. سکوتی دل‌چسب فضا را پر کرده بود و آرامشی گمشده را به جانشان بازمی‌گرداند. آریان، نگران حال ارسلان، به سوی اتاقش رفت. چند بار در زد اما پاسخی نشنید.تردید لحظه‌ای در چشمانش نشست، اما بی‌درنگ وارد شد ولی اتاق خالی بود!
شب، چادری تاریک بر سر شهر کشیده بود. تنها نقره‌ی ماه و چشمک ستارگان سقف آن آسمان بی‌مرز بودند و ارسلان بر لبه پشت‌بام نشسته بود، چشمانش خیره به وسعتی خاموش
دلتنگی مثل موریانه‌ای جان‌فرسا درونش را می‌جَوید.
او به هر زحمتی بود خودش را به اینجا رساند، قدم‌به‌قدم و اکنون، دیگر راه بازگشتی نداشت.
صدای آهسته‌ی قدم‌هایی از پشت سر، در دل شب طنین انداخت. بدون آنکه نگاه کند، گفت:
"شرمنده‌م آرمان... می‌دونم اون پایین کنترل از دستم در رفت
ولی... خوشم نمیاد کسی بگه چیکار کنم."
پاسخی لطیف، آرام، کمی شوخ‌طبع:
"اوه... انتظار نداشتم اولین حرفت بعد یه سال، معذرت‌خواهی باشه!"
چشمان ارسلان، لحظه‌ای برق زد. ناگهان بی اختیار برگشت. چشمان امیدوارش به سمت منبع صدا پرواز کرد.لبخند آرامی روی لبش نشست، رامونا آنجا ایستاده بود!
در نوری که ماه به چهره‌اش هدیه داده بود، چشمان سبزش چون یاقوتی خاموش می‌درخشید
موهای آتش‌گونش در باد می‌رقصیدند، همچون شعله‌هایی رام و رقصان.
گویی تابلویی نقاشی‌شده به دست کسی که احساس را بهتر از کلمات می‌فهمید.
در آن لحظه، همه‌ی خستگی‌ها، دل‌آشوبی‌ها، دلتنگی‌ها، همه محو شدند.
باد، تصویر هرچیز دیگر را با خود برد.
"جز او"
رامونا چند تار مو را با نرمی پشت گوشش فرستاد..
ارسلان آرام قدم برداشت، بدون شتاب، بی‌نیاز از کلام. نزدیک‌تر شد:
"خوشحالم که می‌بینمت"
لبخندی کج روی لب‌های رامونا نشست:
"مدت زیادی گذشته... اما حضورت هنوز آشناست
شاید حتی بیشتر از چیزی که تصور می‌کردم"
سایه‌ی ارسلان بالای سر رامونا ظاهر شد و به‌آرامی دستانش را گرفت.
صدایش آرام بود، اما از ته دل می‌آمد:
"وقتی فهمیدم قراره آموزشم توی این سرزمین باشه، تنها چیزی که حس دوری از ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سپند: دشمن درون را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی