پادشاه شیاطین بیحوصله
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر سوم: بی شرم...
دخترک با شنیدن همچین سخنی از مرد، در ذهنش به او خندید، البته عجیب نبود، زیرا از زمانی که ویکتور برای نجاتش ظاهر شده بود هزاران بار از اعمال خام او خندیده بود... سپس دست نرم و صافش را بر صورتش حرکت داد تا بخشی از موهای نقره ای براق و لطیفش را که روی صورتش افتاده بودند را به پشت صورتش حرکت دهد، در همان لحظه دستش را مشت کرد و با خشم خالص دندان هایش را به یکدیگر فشرد، سپس با خود زمزمه کرد " مرگ پایان برای یک شیطانه، به هر حال همون اولشم قرار بود این شیطان کشته بشه... پس چه فرقی داره؟ الان بهترین موقعیت برای کشتنشه، توی مبارزه یک به یک بعید میدونم حتی بتونم روش یه خراش بندازم اما... الان بهترین موقعیته، اون واقعا فکر کرده من یه انسان معمولی هستم پس جلوی من گاردش پایینه... "
دخترک از تکیه دادن به تنه درخت دست کشید و با جلو بردن پای راستش ایستاد، هنگامی که توانست بایستد دهانش گشوده شد تا پوزخندی از دهانش بجهد، در حالی که بوی غلیض خون در ریه هایش او را از خشم دیوانه میکرد، موجب این شد که این پوزخند تبدیل به خنده های بلند و غیر قابل کنترل بشود.
ویکتور از قدم برداشتن دست برداشت و هنگامی که هاله کشتار را در پشت سرش احساس کرد بدنش منجمد شد، او با تعجب جزئی که در صورتش نقش بسته بود سرش را به به سمت مکانی که دخترک بود برگرداند، ولی زمانی که رویش را کاملا برگرداند متوجه دایره جادویی ای شد که دقیقا رو به روی کمرش به وجود آمده بود، او داشت جرقه زدن برای اجرای یک جادوی قدرتمند را تماشا میکرد، او توان مقابله یا جاخالی دادن از همچین ضربه ای را از نزدیک نداشت، پس آتش قدرتمند مانند لیزر از درون دایره جادویی قرمز گذشت و بر کمرش فرود آمد، هرچند این آتش لیزر مانند هنوز ضربه زدنش استمرار داشت و گویی قرار نیست قطع بشود.
با شروع برخورد آتش بر کمرش، بدنش کاملا بی حس شد، بدنش دیگر کنترلی از خود نداشت، قدرت شعله به قدری بالا بود که باد بر اثر ضربه، درون شن ها فرو رفت و چندین گردباد عظیم در صحرا ایجاد کرد که در حال گشت گذار در صحرا بودند دقیقا مانند باقی گردباد های صحرا.
ویکتور بر اثر ضربه مستقیم، تقریبا در حال از دست دادن تعادل بدنش بود ولی در لحظه آخر توانست پای چپش را عقب ببرد و نیم خیز خود را بر زمین بچسباند تا پرتاب نشود، این حرکت تا حدودی موفقیت آمیز بود، هرچند با استمرار لیزر آتشین، ویکتور هنوز آسیب میدید.
ویکتور خون سرفه شده ر...
کتابهای تصادفی

