پادشاه شیاطین بیحوصله
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
### مقدمه ###
شکست، هرگز در قاموس او نبود. هزاران سال حکومت، هزاران نبرد پیروز، اما حالا... چیزی جز سقوط انتظارش را نمیکشید.
در تاریکی بیپایان، جایی میان بیحوصلگی و جنون، صدایی زمزمه میکند: "آیا این پایان است؟ یا آغاز چیزی تاریکتر؟"
داستانی از ویرانی، خشم و بازگشت. جایی که مرز میان قهرمان و هیولا دیگر معنایی ندارد.
_ فرار کنید! پادشاه شیاطین شکست خورده!
شیطان مونثی که دارای دو شاخ کوچک روی سرش بود، زمانی که در حال دویدن بود با وجود ترس عمیقی که تمام بدنش را فرا گرفته بود به سختی فریاد زد، او در حال قدم برداشتن به سمت خانهی خود بود، تا بچه اش را نیز مانند باقی شیاطین فراری دهد، او با سرعتی فوری و عجیب به دویدن ادامه میداد، او باقی شیاطین حیران و سرگردان را نادیده میگرفت و خودش حیران تر از هر موجودی به دویدن ادامه میداد، نوزاد او هنوز در خانه خوابیده بود، در حالی که شیاطین از انسان ها شکست خورده بودند، حتی پادشاه شیاطین بی حوصله که هزاران سال حاکم بر قاره بود از قهرمان افسانه ای انسان ها 'کلینبرگ' شکست خورده بود.
شیطان مونث هر...
کتابهای تصادفی


