من یه عنکبوتم، خب که چی؟!
قسمت: 4
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
«فصل چهارم»
«مهارت ها»
چشمام رو نمیتونم از کتاب رو به روم بردارم
«نظرت چیه؟ باحاله مگه نه؟!!»
کاتیا، دختر دوک که قبلا همکلاسی من، کاناتا بوده، یه لبخند گوش تا گوش به من میزنه.
از روز مراسم ارزیابی به بعد اون بیشتر به من سر میزنه.
اولش اون رو با اسم قبلیش یعنی کاناتا صدا میکردم، ولی هر دو ما با این اسم راحت نبودیم؛ یه جورایی غیر طبیعی میومد... برای همین خودش بهم گفت که با اسم الانش یعنی کارناتیا، یا برای خلاصه، کاتیا صداش کنم.
ولی کاتیا هنوز من رو شان صدا میکنه!
از اونجایی که اسم الانم شلِین هستش، شان اسم مستعار بدی هم نیست؛ برای همین کاتیا اصرار داشت با این اسم صدام کنه.
شخصا برام مهم نبود که ما چه قدر باهم رفت و آمد داریم، ولی چیزی که اذیتم میکنه، اینکه بقیه افراد به خاطر اینکه ما همدیگر رو با اسم مستعار صدا میکنیم، فکر میکنند چیزی بین ما هست!
درسته که ما باهم دیگه خیلی نزدیک بودیم، اما کاتیا الان یه دختره! برای همین هم بعضی ها درباره رابطه ما اشتباه فکر میکنند.
یکی از این افراد، سو هستش.
هر وقت که کاتیا به دیدن من میومد، سو اول چپ و راست به ما غر میزد و بعدش با عصبانیت بین من و کاتیا مینشست!!
هر بار که سو این کار رو میکرد، کاتیا به زور میتونست جلوی خندش رو بگیره.
من دونم که همیشه میخواستم بهترین برادر برای سو باشم، ولی الان اصلا نمیدونم باید چیکار کنم...؟!
یه مدتی شک داشتم که سو ممکنه به فی هم حسادت داشته باشه!!!
اینکه سر برادرت با یک نفر دیگه جنگ داشته باشه یک چیزه، اینکه سر برادرت با یک حیون خونگی دعوا کنی واقعا چیز دیگه ایه...!!!
فعلا، فی روی پاهام نشسته و با نگاهی پر از کنجکاوی در حال نگاه به کتاب رو به روی من هست.
فی اینقدر باهوش هست که بعضی وقت ها شک میکنم واقعا میتونه زبون ما رو متوجه بشه یا که نه؟!
البته هیچ راهی نیست که از این موضوع مطمئن بشم؛ حتی اگر هم بتونه زبون مارو کاملا بفهمه، فکر نکنم که توانایی خوندن کتاب رو داشته باشه!
«این کتاب، دایره المعارف همه مهارت هاست که متعلق به خاندان دوک هستش؛ مطمعن باش که با دایره المعارف هایی که توی خیابون پیدا میکنی خیلی فرق میکنه!»
این کتاب، اطلاعات مربوط به مهارت هایی که تا به حال کشف شدند رو در خودش داره.
این کتاب توضیحاتی درباره کار هایی که میشه با این مهارت ها انجام داد رو نوشته؛ در عین حال، شرایطی که با قرار دادن خودمون در اونها میتونیم این مهارت ها رو کسب یا ارتقا بدیم هم آورده شده.
این کتاب مثل یک کتاب استراتژی میمونه.
علاوه بر همه اینها، طرز صحبت کردن کاتیا هم فرق کرده.
وقتی اولین بار متوجه شدم کاتیا واقعا کی هست، طرز صحبت و لهجه اون من رو شکه کرد! همه اینها به خاطر اینه که کاتیا از بچگی جوری بزرگ شده که طرز رفتار و صحبتش برازنده دختر دوک باشه. اولش برام عجیب و جدید بود، ولی بعدا بهش عادت کردم.
ما فقط وقتی ژاپنی صحبت میکردیم که تنها بودیم، و چون همیشه سو با ما همراه بود، بیشتر و بیشتر به وجه زنانه کاتیا عادت کردم.
«آره، واقعا شگفت انگیزه! یعنی نمیشه هر چقدر که مهارت بخوایم با این کتاب به دست بیاریم؟!»
«متاسفانه اینطور نیست؛ ما تا ابد فرصت زندگی و یادگیری نداریم، پس باید مهارتی رو که میخواهیم رو با احتیاط انتخاب کنیم و وقتمون رو صرف قوی و بهتر کردن اون کنیم.»
با میل و اشتیاق زیاد برگ های کتاب رو ورق میزنم.
بعضی از مهارت ها رو میدونستم در حالی که حتی اسم بعضی از اون ها رو نشنیده بودم.
وقتی که به یک مهارتی میرسیدم که به نظر جالب میومد، نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع به خوندن جزئیات اون میکردم.
«تو و سو همین الانش هم مهارت های پایه ای رو دارید، درسته؟ پس باید هرچه سریع تر شروع به قویتر کردن اونها کنید.مهارت های پایه ای، مهارت هایی هستند که چیز هایی مثل قدرت، استقامت، جان، جادو و چیزای این چنینی رو شامل میشند. این مهارت ها در سطح 10 تغییر پیدا میکنند؛ یعنی قابلیت هایی که در این سطح به ما میدند فوق العاده قویتر میشند و هر دفعه که از سطح10 اون ها رو بالاتر ببریم، قابلیت هایی که بهمون تعلق میگیره هم خیلی خیلی بالاتر و بهتر میشه!
فعلا تا مدتی با هیولاها مبارزه نمیکنیم، برای همین فعلا توی لول1 میمونیم. اگر الان بتونیم اون ها رو به سطح10 برسونیم،بعدا هر دفعه که لول پیدا میکنیم، قابلیت های خیلی قویتری به دست میاریم و حسابی به نفعمون میشه.»
ما هممون هنوز در لول 1 بودیم.
تنها روشی که میشه با اون افزایش لول بدیم، کشتن هیولاها یا هر موجود زنده دیگه است.
ما اصلا اجازه خروج از قصر رو نداریم، جنگ با هیولا ها که دیگه جای خود دارد!!
با این حال، همینطور که بزرگ میشیم و به تمریناتمون ادامه میدیم، مهارت هامون هم ارتقا پیدا میکنن.
ولی با این حال تغییرات در مهارت هامون در مقایسه با وقتی که افزایش لول بدیم، ناچیز هستش.
«من شخصا ترجیح میدم حداقل دوتا از مهارت هام رو به درجه تکامل برسونم و بعد شروع به افزایش لول کنم، گرچه میدونم این واقعا درخواست زیادیه!»
منفعت های زیادی رو میشه با رسوندن یک مهارت به سطح 10 به دست آورد: در سطح 10، یک مهارت ممکنه تکامل پیدا کنه یا اینکه میتونه مهارت های جدیدی در زیر مجموعه خودش بهت بده؛ اما هرچه سطح مهارت بالاتر باشه، امتیازهای تخصصی بیشتری برای ارتقا نیاز پیدا میکنه. برای همینه که رسیدن به مهارتی در سطح 10 اینقدر سخته!
«اگر بتونی مهارتی مثل قدرت رو به سطوح پهلوان، جنگآور یا خدای جنگ برسونید، قابلیت هایی که با اونها همراه میشه واقعا چشم گیر خواهند بود. مطمعنا الان به چنین سطح هایی نمیرسیم، اما معتقدم وقتی که میخواهیم اولین هیولای خودمون رو شکار کنیم، تمریناتمون ما رو به سر حد یکی از این سطوح عالی رسونده.»
«صحیح... چیز دیگه ای که از این کتاب متوجه شدم، اینکه اینجا هیچ مهارتی نیست که بهت این قابلیت رو بده که سریع تر افزایش لول بدیم.»
یادم میاد توی بعضی از بازی های آنلاین، سلاح های فوق کمیابی بودند که چنین قابلیتی رو بهت میدادند، ولی اینجا فکر نکنم چنین چیزی باشه.
«دقیقا! غیر از این، چیز غیرعادی دیگه ای هم متوجه شدی؟»
«اتفاقا آره!»
حالا که یک دور دایره المعارف رو مرور کردم، متوجه شدم منظور کاتیا چیه.
سو هم کنار شونه هام درحال دیدن کتابه، اما اون چیزی که من و کاتیا فهمیدیم رو متوجه نشد.
سو به نظر حسابی گیج و در عین حال، عصبانی میاد از اینکه من و کتیا همدیگر رو خوب میفهمیم.
«توی اینجا هیچ مهارتی نیست که قابلیت تولید ابزار یا وسیله ای رو بهت بده!»
«دقیقا؛ هر مهارتی که اینجاست فقط کاربرد جنگی داره...»
با اینکه اینجا اینقدر مهارت وجود داره که باهاشون میشه یک کتاب رو پر کرد، اما حتی یکی از اون ها توانایی تولید ابزاری رو به کسی نمیده!!
این رو بگم که توی این کتاب مهارت هایی هستند که به تولید ابزار کمک کنند، ولی همه اینها از منفعت های ثانویه مهارت های جنگیشون هستند...
واقعا عجیبه، تمامی این مهارت ها فقط میتونند یک هدف استفاده کننده رو به ثمر برسونند، و اون هم کشتاره!!!
من و کاتیا متوجه این موضوع شدیم چون قبلا توی ژاپن عادت بازی های کامپیوتری بازی کنیم.
اما از طرفی مردمان این دنیا تصور میکنن هدف از داشتن مهارت ها فقط جنگ میتونه باشه.
« کل این دنیا براساس ایده کشتن بوجود اومده؟؟!!!!!» این پاسخ با صدای بلند من خودم رو هم یکم ترسوند!
دنیای که بدون کشتن نمیتونی لول پیدا کنی؛ مهارت هایی که فقط هدف جنگ رو دارند.
انگار این دنیا ساکنانش رو تشویق به مرگ و میر میکنه.
«افراد زیادی خبر ندارند، ولی من شنیدم که ارباب شیاطین، ارتش و تصلیحاتش رو هر روز گسترش میده؛ این به این معنیه که ما بالاخره یک روزی به جنگ اعظام میشیم...»
«پس ما باید...»
«ما باید تا اون موقع تا میتونیم قوی و قدرتمند بشیم»
تنها جوابی که به این حرف کاتیا میدم، اینکه در سکوت سرم رو تکون میدم.
فی، ناراحت و بی تاب توی بغلم تکون میخوره؛ برای آر...
کتابهای تصادفی

