نفرین زنجیرها
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
به نظر میرسید که با مرگ پادشاه، نبرد به پایان خواهد رسید. همه گمان میکردند پس از سقوط او، صلحی پایدار بر جهان سایه خواهد افکند. اما این تصوری بود که به تلخی اشتباه از آب درآمد. صلح؟ هرگز! تنها چیزی که در افق انتظار میرفت، موجی بیپایان از جنگ و خونریزی بود.
با مرگ پادشاه، شکافی عمیق در تار و پود این سرزمین ایجاد شد. هر گوشه از قلمرو گرفتار آتش جنگ شد، آتشی که از طمع و جاهطلبی مشتعل میشد. هرکس که ذرهای قدرت یا ثروت داشت، خود را لایق تاجوتخت میدانست. بعضیها حکومت بر روستایی کوچک را غنیمت میدانستند، در حالی که دیگران برای فرمانروایی بر شهرها و دشتها میجنگیدند.
اما این فقط انسانها نبودند که عرصه را بر خود تنگ کرده بودند. بازماندگان نیمهالفها، همانهایی که زمانی با سختی زنده مانده بودند، چون گرگهایی رهاشده بر مردم بیپناه هجوم میآوردند و هر نشانهای از نظم و آرامش را به نابودی میکشیدند.
برای سالها، جنگهای بیپایان تمام پنج قاره را در چنگال خود گرفتار کرد. مرزها در آتش میسوختند و مردمان از ترس و وحشت به دامان کوه...
کتابهای تصادفی

