فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 83

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 برنامه پیام‌رسانی را باز کرد. آب دهانش را قورت داد رو روی اسم چیبا زد. چشمانش با اضطراب روی خطوط دویدند:
- دوربین‌ها رو هک کردم و فیلم تو رو برداشتم. در مورد گوشی شکسته هم نگران نباش، قضیه حل شد. فقط پروتکل‌هایی رو که گفتم رعایت کن.
چیبا خیلی سربسته پاسخ داده بود. پیشانی میکایلا چروک خورد. اگر تلفنش به دست قبیله هیمورا افتاده بود، پس چیبا چگونه آن قضیه را حل کرد؟ می‌بایست به دیدن چیبا می‌رفت. هنوز ساعت سه بامداد بود. سه ساعت ناخودآگاه روی مبل خوابیده بود. تا جایی که به اخلاق چیبا اشراف داشت می‌دانست که آن دخترک معتاد تکنولوژی نزدیک ظهر از خواب بیدار می‌شود. گردن کشید و به کتاب باز خیره ماند.
هفت ساعت مطالعه کرده بود اما حتی به یک چهارم تاب هم نرسیده بود. آهی کشید. می‌بایست جایی را برای پنهان کردن کتاب می‌یافت. ممکن بود که چیبا اشخاصی را برای زیر و رو کردن خانه‌اش اجیر کند. نمی‌خواست گنج خانوادگی‌اش به دست آن دخترک موذی بیفتد یا از آن بویی ببرد. ایده‌ای به ذهنش رسید. شاید آن جد بزرگ جادویی برای مخفی کردن اشیاء در دست و بالش داشت...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خون کور: پانیشرز را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی