فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 86

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 هانا گوش تیز کرد تا ببیند کسی به حرف‌هایشان گوش می‌دهد یا نه. کمی جلوتر آمد و صدایش را پایین آورد:
- یکم تو کارای بابا سرک کشیدم. داشت با گوشیش حرف می‌زد.
لبانش را دوباره تر کرد و ادامه داد:
- ظاهراً عمو ریکی یه همدست تو دهکده داشته.
رانمارو بطری آب را از هانابی گرفت. لبخند کوچکی زد. خواهرش عاشق غلو کردن بود. چند جرعه آب سر کشید. هانابی با جو دادن بیشتر گفت:
- انگاری آکامه تو فراری دادن عمو دست داشته!
آب با فشار از دهان رانمارو بیرون زد. به سرفه افتاد و به قفسه سینه‌اش کوبید. هانا با نگرانی چند ضربه به کمر برادرش کوفت:
- خوب...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خون کور: پانیشرز را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی