خون کور: پانیشرز
قسمت: 71
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پرستار پُکَش را با اندوهی وصفناشدنی بیرون داد. صدای در زدن او را از جا پراند. صدای یک مرد دیگر آمد:
- هوی ایسامو! وقت شیفتته!
ایسامو سیگار نصفهاش را لب پنجره خاموش کرد و ته سیگار را بیرون انداخت. یک اسپری از جیب شلوارش بیرون آورد و داخل دهانش پاف زد. با عجله اسپری را در جیبش سراند و از اتاق بیرون رفت. یادش رفته بود که پنجرهی دوجداره را ببندد. میکایلا سر و ته کمی پایین آمد. نگاهش به یک دوربین مدار بسته افتاد که روی در اتاق زوم کرده بود.
تکه ای از سنگ نمای بیرون را کند و به محض فرودآمدن سمت دوربین پرت کرد. دوربین با زاویهای ناجور سمت سقف کج شد و صدای جیزجیز سوختنش بلند شد. میکایلا با دیدن یخچالهای مخصوص نگهداری خون ناخودآگاه لبخندی درنده زد. گریمور ممنوعه از دستش سر خورد و روی زمین افتاد. دندانهای نیشش بلند شده بود. سمت یخچالها هجوم برد. بستههای پلاستیکی خون در همه جا پخش شدند.
خونآشام نوجوان عنان عقلش را از دست داده بود. ...
کتابهای تصادفی


