خون کور: پانیشرز
قسمت: 45
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پوزخندی روی لبهای باریک ریکی شکل گرفت:
- تهدید تأثیر گذاری بود توله خونآشام.
میکایلا سمت ریکی خیز گرفت و پرید اما در این میان یک مشتری از مغازهی سوشیفروشی درست وسط ریکی و میکایلا بیرون آمد. چشمانش از دیدن یک خونآشام گرد شد و فریادی وحشتزده از گلویش بیرون ریخت. میکایلا با آن مرد به زمین خورد و سرش را بالا آورد. ریکی با گامهایی بلند از بین دیوارها خودش را به سقف رسانده بود. میکایلا دندانهایش را روی هم فشرد:
- لعنت!
مرد وحشتزده و لال را رها نمود و با پنجههای قدرتمندش از دیوار بالا رفت. در مورد ریکی اشتباه فکر میکرد. او گمان میبرد که ریکی یک انسان عادی است که فقط مغزی معیوب برای آزمایشات شیطانی دارد اما مشخص شد که او در زمینهی هنرهای رزمی نیز دستی بر آتش دارد. از روی یک پشتبام پرید و دنبال ریکی دوید.
سرعت تخصص او بود. به ه...
کتابهای تصادفی
