فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اغوای یک دوک بی‌احساس

قسمت: 19

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل نوزدهم

«هاه... هاه..»

چشمان مرد روبروییش سرخ و مانند کاسه خون بودند. او بسختی نفس میکشید. ریو به او دست نزد ولی میتوانست بدن داغ و ملتهبش را احساس کند. ریو تردید داشت، این مرد لیونل بود؟

«لیونل؟ دوک سنتورن؟»

ریو نمیتوانست به او نزدیکتر شود فقط لیونل را تماشا میکرد.

«دوک........ سرورم؟»

صورت لیونل به طرز عجیبی تب دار بود. نه فقط صورتش، انگار کل بدنش شبیه گلوله ای آتشین بنظر میرسید. او تقلا میکرد و سعی داشت نفس بکشد. چرا دوک در این حال بود همین چند ساعت پیش کنار ماریان ایستاده و حالش خوب نبود؟!

-نکنه ماریان براش تله گذاشته؟

ریو کسی بود که ماریان از او نفرت داشت. پس چرا چنین کاری با نامزدش دوک سنتورن کرده بود؟ چرا ماریان که اینقدر از من نفرت داره بخاطر جریان رسوایی با دوک همچین کاری کرده ؟ ریو دلیل کارهای ماریان را نمیفهمید.

در این میانه شرایط دوک در حال بدتر شدن بود. ریو باید سریعا کاری میکرد.

-بهش دارو خوروندن؟ یا سم؟ چی به سرش اومده؟

ریو اطراف را نگاه کرد، میخواست بیرون برود و کمک بیاورد.

در از بیرون قفل شده و بنظر میرسید و دستگیره ش نیز شدیدا محکم باشد. دو پنجره بزرگ درون اتاق هم از داخل قفل بودند پس نمیتوانست خارج شود. ریو با قدرت خودش نمیتوانست پنجره ها را باز کند. او همراه دوک سنتورن اینجا زندانی شده بود.

«هاه.»

-الان چی؟

ریو دوباره سعی کرد در را باز کند ولی خسته شد و به سمت دوک سنتورن برگشت. دوک در شرایطی کاملا بحرانی بود.

«دوک، میتونی صدای منو بشنوی؟»

بدن دوک از قبل داغتر شده بود بنظر میرسید بدنش در آتش میسوزد. دوک سنتورن خودش دارو یا سم نمیخورد. آیا ممکن بود که ماریان اینکار را کرده باشد تا مچ دوک و ریو را حین یک ماجرای رسوایی بگیرد؟ یعنی بخاطر چنین چیزی به دوک حمله شده بود؟

«اوه خدای من!»

آیا مارکیز کوئیل در ماجرای توزیع داروهای غیرقانونی دست نداشت؟

ماریان بطرز وحشتناکی به ریو حسادت میکرد. او تصور میکرد ریو میخواهد دوک را برای خودش از او بگیرد. هرچند ریو نمیخواست ببیند دوک اسیر دام ماریان شده آسیب ببیند.

«ماریان. ماریان!» ریو با فریاد زدن نام ماریان کلاه گیس خودش را پاره کرد.

«چرا بازم این اتفاق...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اغوای یک دوک بی‌احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی