فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه

قسمت: 35

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل سی و پنجم

«اوا! همونطور که انتظار می‌رفت، کاملا تاریکه.»

«یکم دیرتر از چیزی شد که فکر می‌کردم...»

هارومی، مینای و شیزوکی فقط از در جلویی رد شدن و من دیگه نتونستم ببینمشون.

همونطور که مینای گفت اون‌ها بعد از شام مشغول صحبت شدن و حالا دیگه هوا کاملا تاریک شده بود.

«یوگا، من مینای چان رو می‌رسونم، می‌تونی مواظب شیزوکی سان باشی؟»

«باشه، مشکلی نیست...»

من و هارومی به هم سر تکون دادیم و از هم جدا شدیم.

خونه‌ی مینای و هارومی تو یه مسیر بود، اما مسیر شیزوکی کاملا مخالف اون‌ها بود.

«مجبور نیستی... اشکالی نداره... خودت رو اذیت نکن.»

«اینکه از دیگران بخوای همراهیت کنن اشکالی نداره، شیزوکی.»

«درسته، اگه دوباره گم بشی چی؟»

«خیلی نامردی سنبا کون...»

این چیزی بود که من هم می‌خواستم بگم.

خوب، این تنها دلیل نبود.

«خداحافظتون، فردا تو مدرسه می‌بینمتون.»

«باشه، مواظب خودت باش، مینای سان.»

«همه‌چی خوبه! نگران نباش، حتی اگه سنبا کون بهم حمله کنه می‌تونم از خودم دفاع کنم.»

«نه، این منم که باید مواظب باشم.»

هارومی و مینای با همدیگه کاملا راحت به نظر می‌رسیدن و درحالی که داشتن می‌خندیدن به راه افتادن.

کاملا واضح بود که اون‌ها خیلی خوب دارن با هم کنار میان.

خب، از همون اولش می‌دونستم که قراره اینجوری بشه.

«خب پس، ما هم بریم هاسومی کون؟»

«آره، بیا بریم.»

بعدش، من و شیزوکی شونه به شونه‌ی هم به راه افتادیم.

شیزوکی، که برای یه شب زمستونی لباس‌های کمی پوشیده بود، شونه‌هاش رو بغل کرد و از...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی