فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه

قسمت: 20

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل بیستم

احتمالا شیزوکی داشت به "اون" اتفاق اشاره می‌کرد.

سال تحصیلی تازه شروع شده بود، اگه بخوام دقیق بگم، دومین روز بعد از تقسیم کلاس‌ها بود.

معلم کلاسی گفت: «حالا تصمیم می‌گیریم که چه کسی نماینده‌ی کلاس خواهد بود.»

اون یه معلم مرد به اسم فوجیتاست، که تو دهه‌ی چهارم زندگیشه و آدم نسبتاً بی‌ادبیه.

اون زیاد تو اعمال قوانین سخت‌گیر نیست، برای همین بین دانش‌آموزها شهرت خوبی داره.

با این حال، من از این موضوع که اون سعی می‌کنه گفت‌وگو رو به سمتی ببره که همه چیز به نفع خودش باشه و همچنین روشی که اون سعی می‌کنه باهاش چیزهای دردسرسازو حل کنه خوشم نمیاد.

کار مبصر کلاس عمدتاً نمایندگی کلاس تو رویدادها و انجام کارهای متفرقه بود.

هیچ نامزدی برای این جایگاه وجود نداشت، احتمالا به این دلیل که شایعه‌ای تو کلاس پخش شده بود که نماینده‌ی کلاس بودن کار خیلی سختیه و هیچ منفعتی نداره.

«هیچکدوم از شما بچه‌ها نمی‌خواد داوطلب بشه؟»

فوجیتا به وضوح ناراحت شده بود.

هیچ کسی دستش رو بلند نکرده بود، که یعنی هیچ کس نمی‌خواست داوطلب بشه.

«فکر کنم چاره‌ی دیگه‌ای نیست. خب پس، کی رو باید انتخاب کنم...»

با گفتن این حرف، فوجیتا به آرمی شروع به گردوندن نگاهش تو کلاس کرد.

بلافاصله، خیلی از دانش‌آموزها نگاهشون رو برگردوندن.

شاید اون حرکت هوشمندانه‌ای بود.

تو همچین شرایطی، اون‌ها احتمالا نمی‌خوان حتی به طرف دیگه فرصتی برای تماس چشمی بدن.

اما چندتا از کندترها، از جمله من، هنوز داشتیم مستقیم به جلو نگاه می‌کردیم.

«ناگا...»

«اوه...»

بعد از چند لحظه، فوجیتا اسم یکی رو صدا زد.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی