فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه

قسمت: 11

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل یازدهم

همانطور که انتظار داشتم، شیزوکی کاملاً سبک بود.

من به آسونی میتونستم حملش کنم، اون باید خیلی نگران وزنش باشه.

«چیزی تو خونت داری که نخوای مردم ببینند؟»

«نه...»

شیزوکی با صدایی ضعیف جواب سوالمو داد.

در حال حاضر، به نظر می رسید همچین مشکلی نداریم.

راه خودمو به داخل خونه باز کردم، محض احتیاط، مراقب بودم زیاد با دقت به اطراف نگاه نکنم.

خونه‌ی شیزوکی به اندازه‌ی چیزی که از یه آپارتمان سطح بالا انتظار میرفت بزرگ و جادار بود.

این زیاد با یه خونه‌ی مستقل1 فرقی نداشت.

تو وسط اتاق نشیمن بزرگ، یه کاناپه‌ی گرون قیمت وجود داشت.

با نگاه کردن به پتویی که روش بود، به نظر میرسید که شیزوکی تا یکم پیش روی اون خوابیده بوده.

می‌ترسیدم دنبال تختش بگردم، پس شیزوکی رو روی اون کاناپه گذاشتم.

اودون رو از جعبه‌ی تحویل بیرون اوردم و روی میز گذاشتم.

به هرحال، باید گزارش تحویل رو تکمیل می‌کردم.

«تو خوبی؟»

«آره...»

واقعاً؟....

صدای شیزوکی ضعیف بود.

اون بیدار بود، اما از نگاه روی صورتش معلوم بود که اون داره درد زیادی رو تحمل میکنه.

شاید اگه من نمیومدم اون به دردسر میوفتاد.

فکر کردن بهش باعث شد یکم بترسم.

خوب، حالا باید چکار کنم؟

بعد از اینکه یکم بهش کمک کردم، این احساس درونم به وجود اومد که باید هرکاری که در توانم هست براش انجام بدم.

با این حال، نمی‌تونم بی‌دلیل زیاد اینجا بمونم.

حتی بدون توجه به این واقعیت که شیزوکی یه دختر خوشگله، هنوزم فکر خوبی نبود که داخل خونه‌ی کسی از جنس مخالف که تنها زندگی می‌کنه برم.

«دارو داری؟»

شیزوکی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی