جوانترین پسر استاد شمشیر
قسمت: 51
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
کریستالهای تیز و سخت یخ دور تیغه سیریس میپیچیدند.
با اینکه این یک قدرت درونی خط خونی اندروما برای کشتن یک حریف بود، اما تواناییهای او زیر نورهای درخشان کریستالها از دید جین بسیار زیبا و نفس گیر بودند...
هر بار که او شمشیر خود را میکشید، کریستالهای ریزی میشکستند و نوری را منعکس میکردند.
انرژی سرد کریستالهای زیبایی مانند توری گسترده شده بودند و به زیبایی نشان داده میشدند. در حالی که این موضوع جین را مجبور میکرد که به این خرده ریزهای معلق و زیبا دست بزند، این کریستالها تیغههایی برای پاره کردن بدن انسانها بودند...
کرککک!
دو شمشیر به هم برخورد کردند و یک صدای بلندی در فضا پخش شد، اگر جین شمشیرش را به صورت غریزی با هاله نمیپوشاند، ممکن بود سلاحش تبدیل به تکههای خیلی کوچک شود.
«پس اینا همون خورده یخ هاین که توی شایعهها وجود داره!»
اکثر مردم معمولاً در مواجهه یکهویی با نیروی نادری مانند این گیج میشدند، اما هیچ تغییری در حالت صورت جین مشاهده نشد.
«برای تعجب خیلی زوده، جین رانکاندل!»
«ام، من خیلی تعجب نکردم...»
جین دوست داشت که پاسخ بدهد، اما حریف چهره طرف مقابل او برای جواب دادن خیلی هیجان زده بود و جین نمیخواست که حال او را بگیرد.
پس جین جوابی نداد و با خونسردی از حمله او با رقص پای زیرکانهاش جاخالی داد. با اینکه جین هم زمان و هم فضای کافی برای تلف کردن داشت، سیریس فکر میکرد که او به سختی با این حملات مقابله میکند.
وقتی جین به عقب برمیگشت و فاصله بینشان را تنظیم میکرد، لبخندی دور دهان سیریس شکل گرفت...
«تو همه چیز رو در مورد اون روز به من میگی.»
«خب من مطمعن نیست، اگه میخواستم میتونستم الان تو رو نصفت کنم.»
به درستی اگر جین از انرژی معنویاش استفاده میکرد، میتوانست آن حرف را عملی کند، بنابراین حرف او دروغ نبود.
«انگار بلوف هات مثل شمشیر زنیت 5 ستاره ان!!»
سیریس با قدرت دوباره شمشیرش را دراز کرد...
اغلب اتفاق میافتاد که شمشیر زن چهار ستاره، یک پنج ستاره را در نبرد خالص شمشیرزنی شکست دهد، بنابراین اگر او تکههای یخی و تجربههای فراوان خود را با هم ترکیب میکرد، فراتر از شک بود که اون در این نبرد پیروز شود... حداقل این چیزی بود که خودش به آن فکر میکرد...
شرررک! شرررک!
هر وقت شمشیر سیریس تکان داده میشد، هوای اطراف آن یخ میزد.
این یک نیروی خیلی خطرناک بود. در واقع شایعههایی وجود داشت مبنی بر اینکه یک اندرومایی که استاد این تکنیک خوردههای یخی بود میتوانست یک اقیانوس را دچار یخزدگی کند!
«فکر نمیکردم به این راحتی از تکنیک مخفیت استفاده کنی، سیریس. به عنوان کوچیکترین بچه که باید خیلی تکنیکهای مخفی این قبیله رو یاد بگیره، این خیلی برای تماشا کردن دلسردکنندست...»
«این مشکل من نیست...»
جین بدون انجام هیچ ضدحمله قابل توجهیای روی دفاع تمرکز کرد، بنابراین، سیریس فکر میکرد که پیروزیاش قطعیست.
برش افقی. برش پایینی، برش مورب.
شمشیرزنی سیریس خشن بود و با این حال راههای انعطاف پذیری برای حمله به جین در اختیارش قرار میداد. جین فقط خودش را به اطراف پرتاب و حملات او را دفع میکرد.
با اینکه به نظر میرسید که عقب رانده میشود، او فقط به دنبال فرصتهای مناسب برای حمله بود. و این واقعیت که او به طور کامل همه حملات او را مسدود میکرد یا ضربه هاش را برمیگرداند ثابت میکرد که تکنیک و مهارت جین بهتر از سیریس است...
خیلی زود، سیریس متوجه شد که حریفش خونسرد تر از چیزیس که او انتظار داشت...
«فکر کنم یک فرد پنج ستاره یک پنج ستاره اس. اول به نظر میرسید که اون به سختی از حملات طفره میره، اما با ادامه نبرد، شخصیت و تکنیک واقعیش داره نمایان میشه...»
فقط یک نابغه، نبوغ را تشخیص میداد.
سیریس اعتراف کرد که جین را دست کم گرفته بود. شمشیرزنی او به وضوح بسیار برتر از خودش بود.
«اما همش همینه. اگه از شکل سوم تیغههای یخی استفاده کنم به راحتی میتونم این تفاوت رو جبران کنم.»
تیغه یخی نوع سه. تکنیکی که خانواده اندورما آن را بهمن مینامیدند، سیریس میتوانست از آن یک بار استفاده کند. تکنیکی که از هاله و انرژی سرد زیادی استفاده میکرد، به همین دلیل آخرین گزینه بود و فقط در موارد قطعی استفاده میشد...
«از نظر قدرت بدنی و استفامت اون از من بالاتره، پس نیازی به طولانی کردن این مبارزه نیست. به محض اینکه اون الگوی من رو خوند و شروع به ضدحمله کرد، در نهایت همچیز برع...
کتابهای تصادفی
