فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جوان‌ترین پسر استاد شمشیر

قسمت: 42

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

در مجموع، پنج نفر پرچم‌دار بودند که با احضار رزا به ساختمان اصلی آمدند.

آن‌ها پسر سوم ران، پسر چهارم ویگو، دختر چهارم میو، دختر پنجم آنه و در نهایت دختر دوم لونتیا بودند.

رزا آن‌ها را مستقیماً در یک مکان قرار داد و با نگاهی تاریک و سنگین به آن‌ها خیره شد. هجوم فریادها و سرزنش‌هایی که او به سمت آن‌ها پرتاب می‌کرد، کمی‌آرام شده بود.

اما وقتی جین وارد اتاق شد، دوباره صدایش را بلند کرد.

«شماهایی که خودتونو «پرچم‌دار» می‌نامید، چطوری می‌تونید این‌قدر خراب کاری کنید؟!»

در حالی که رزا غرشی مثل رعد و برقی بلند کرد، اسناد و قلم روی میزش به هر چهار جهت پرواز کرد. در واقع جا خودکاری به دلیل انرژی موجود در صدای او ترک خورد و از هم جدا شد.

هاااا

آه عمیقی کشید و به سمت جین برگشت.

«تو رسیدی.»

«بله، مادر.»

توجه خواهر و برادرش نیز به او معطوف شد.

نگاه‌های ران و ویگو با عصبانیت و نفرت پر شده بود. واکنش آن‌ها طبیعی بود، زیرا در صدور مأموریت او دخالتی نداشتند.

میو و آنه آشکارا دشمنی خود را با جین نشان می‌دادند.

لب‌هایشان به سمت بالا جمع شده بود، اما مردمک‌هایشان از تشنگی به خون قرمز شده بود، انگار به او هشدار می‌دادند که اگر فرصتی داشته باشند، او را خواهند کشت.

در همین حال، لونتیا رفتار آرامی ‌داشت. او فقط کنجکاو بود که بداند آیا کوچک‌ترین برادرش که مدت‌ها بود او را ندیده بود واقعاً همان‌طور که شایعات می‌گفتند یک شوالیه 5 ستاره است یا خیر.

«این خبرو شنیدی جین؟ ماموریت بعدی تو قراره که در خرابه‌های کولون باشه.

«بله، به من گفته‌ان.»

«من اون ماموریت رو لغو می‌کنم. تو به کولون نمیری.»

«مادر!»

میو و آنه به طور هم‌زمان صدایشان را بلند کردند و چند قدم جلوتر رفتند.

«شما فقط به کشتن کوچک‌ترین اهمیت می‌دید، این‌طور نیست؟ یعنی به‌دست آوردن قدرت و اقتدار ناچیز یک پرچم‌دار به شما قدرت اینو داده که در مقابل مادرتون بایستید؟»

رزا با چشمانی سرد به دخترانش نگاه کرد.

با این حال، دو دختر اجازه ندادند که مرعوب شوند.

«مادر، یعنی واقعاً این‌قدر عجیبه که ما می‌خوایم کوچک‌ترین رو بکشیم؟»

«چی…؟»

«صادقانه بگم، نمی‌تونم بفهمم چرا این‌قدر سعی می‌کنید از جوون‌‌ترین محافظت کنید.»

میو در چشمان مادرش خیره شد.

«ادامه بده، اگه جرئت داری با اون سوراخ دهنت به هق‌هق کردن ادامه بدی. حافظه‌ات رو از دست دادی؟»

«از زمانی که ما به دنیا اومدیم، تو فقط ما رو از کناری با پدر تماشا می‌کردی و حتی ما رو تشویق می‌کردی که بین هم‌دیگه دعوا کنیم، مادر. این به این دلیل نبود که رقابت در خانواده ما یک ضرورته؟»

«درست می‌گه، مادر. در واقع، شما باید بدونید که چقدر همه این‌جا در زمان بزرگ شدن مورد ظلم و فشار برادرای بزرگ‌تر ما قرار گرفتن. زمانی که توی کلاس متوسط ​​بودم، به مأموریت‌های بسیار سختی که خواهر و برادر بزرگ‌ترم به من محول کرده بودن، فرستاده شدم! ده‌ها بار!»

لحظه‌ای سکوت دنبال شد.

میو و آنه کاملا در اشتباه نبودند. درگیری و آزار و اذیت مخفیانه بین خواهر و برادر در قبیله رانکاندل اجتناب‌ناپذیر بود. در واقع این سرنوشت همه بچه‌های رانكاندل بود. علاوه بر این، سیرون و رزا هرگز برای جلوگیری از وقوع حمام خون در میان فرزندان‌شان مداخله نکردند.

«در واقع، شما دو نفر اشتباه نمی‌کنید. رقابت ضروریه و شما می‌تونید از هر وسیله ای که در اختیار دارید برای برتری استفاده کنید.»

رزا با لبخندی آرام صحبت کرد. میو و آنه نیت مادرشان را درک کردند.

«هرچند که باشه، شما دو نفر تا سن 15 سالگی به مرحله 5 ستاره رسیدید؟»

«چیی؟؟»

«شما دو نفر در مقایسه با جوون‌‌ترین متفاوت هستین. اگه شما دوتا در سال‌های نوجوانی به موفقیت‌های اون دست پیدا می‌کردید، از شما هم محافظت می‌کردم. با این حال، شما این کارو نکردید.»

رزا آشکارا فاش کرد که با جین رفتار ترجیحی دارد.

«به عبارت دیگه، شما دو نفر لایق محافظت و مراقبت من نبودید. در واقع، با دیدن این‌که چطوری شما دو نفر بعد از پرچم‌دار شدن، با وقاحت با من صحبت می‌کنید، پشیمون نیستم که هرگز از شما دو نفر محافظت نکردم.»

چهره میو و آن در حالی که پلک می‌زدند، مات و مبهوت تغییر می‌کرد.

مهم نیست که این قبیله چقدر محیط خشن بود و خواهر و برادرهای یک فرد چقدر ظالم بودند، هر کودکی در جهان پس از شنیدن چنین سخنان دل...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جوان‌ترین پسر استاد شمشیر را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی