فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جوان‌ترین پسر استاد شمشیر

قسمت: 43

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

سه کادت دیگر بودند که در کنار جین ماموریت خرابه‌های کولون را به آن‌ها واگذار کردند.

کاجین روملو، مایل‌هاس و ریما‌هاس. هر سه بخشی از جناح میو و آنه بودند. برادران‌ هاس اندکی ضعیف‌تر از کاجین بودند، اما همچنان شوالیه‌های 5 ستاره کامل بودند.

«ارباب جوان. به من اجازه بدید بابت تخلف چند روز پیش خودم عذرخواهی کنم. من مطمئن می‌شم که دیگه شما رو در طول ماموریت آینده اذیت نکنم. بهتون قول می‌دم...»

«این یک افتخاره که به من فرصت همکاری در کنار ارباب جوان جین داده بشه.»

یک روز قبل از عزیمت، کاجین و برادران‌ هاس برای یافتن جین آمدند.

رفتار آن‌ها نسبت به چند روز پیش 180 درجه متفاوت بود. سخنان کنایه‌آمیز آن‌ها کاملاً محو شده بود و رفتارهای مؤدبانه و مطیعانه جایگزین آن شده بود.

جین برای نشان دادن رضایت خود لبخندی پهن زد.

«در واقع، گذشته گذشته‌اس. حالا ورق برگشته و من از این‌جا به بعد تحت مراقبت شماها هستم.»

«بسیار متشکرم ارباب جوان.»

«بسیار از شما متشکرم!»

هنگامی‌ که سه نفر از اتاق خارج شدند، موراکان به دامان جین پرید.

«چون که اونا بدون داشتن جرات مقابله با من پشت سر من صحبت می‌کردند، توسط خواهرای بزرگ‌تر ترک شدن. فرستادن اون سه به ویرانه‌های کولون اساساً ماموریتی برای مرگشونه... خنجر زدن به من در طول ماموریت باید آخرین تلاش ناامیدانه اونا باشه.»

جین از خودش مطمئن بود.

«میو و آنه. اون روباه‌های حیله گر باید به نوکرهای خودشون دستور داده باشن که جین رو در طول ماموریت بکشن. اون همچنین مطمئن بود که خواهراش قول داده بودن که اگه جین رو با موفقیت بکشن و با شجاعت در میدان نبرد جون خودشونو از دست بدن، از خانواده اونا مراقبت میشه...»

این پسر در زندگی گذشته خود بارها شاهد برخورد میو و آنه با مردم با استفاده از همین روش بوده است.

میو.

گربه‌ای که روی بغلش نشسته بود با صدای بلند خندید.

آن‌ها مجبور بودند از یک دروازه انتقال استفاده کنند و برای رسیدن به خرابه‌های کولون روی زمین سفر کنند.

در خرابه‌های کولون در ابتدا حدود چند هزار بومی ‌روستاها زندگی می‌کردند. با این حال، زیپفل‌ها چند صد سال پیش زمین را کشف کردند و کنترل منطقه را به دست گرفتند، بنابراین ویرانه‌ها بخشی از پادشاهی پیلون شدند.

پس از آن، بیشتر بومیان سلاخی شدند و بازماندگان به بردگی درآمدند. به نظر می‌رسد که نوادگان بومیان که هنوز در کولون زندگی می‌کنند، مورد احترام زیپفل‌ها هستند. اما آن‌ها دندآن‌های خود را در مقابل قبیله جادوگران به هم می‌سایند.

{از قبیله جادوگران متنفر ان.}

با این حال، فرزندان هیچ‌کاری نمی‌توانستند انجام دهند.

در حالی که آن‌ها محترم به نظر می‌رسیدند، همچنان برده بودند. علاوه بر این، بقیه جهان واقعاً به زندگی و حقوق بومیان کولون اهمیت نمی‌دادند.

زیپفل‌ها به نوادگان امان دادند و به آن‌ها اجازه دادند به بهانه حفظ زمین در حالت اولیه در کولون بمانند. با این حال، همه اینها عملی بود که در آن آن‌ها سعی داشتند خود را از اعمال وحشتناک گذشته خود نجات دهند.

{همش سیاستیه که قبیله خودشونو خوب جلوه بدن.}

جین در حالی که به این حقیقت غم انگیز فکر می‌کرد، اخم‌های عمیقی در هم کشید.

لگدمال شدن افراد ضعیف توسط قوی‌ها یک اتفاق رایج در سرتاسر جهان است، اما زیپفل‌ها واقعاً در آن زمان خیلی زیاده‌روی کردند.

در اصل، زیپفل‌ها از آن دسته‌ای نبودند که مرتکب چنین قتل‌عامی‌ شوند.

آن‌ها معمولاً ترجیح می‌دهند سرزمین‌های جدید را به طور مسالمت‌آمیز و معقول فتح کنند، در حالی که سعی می‌کنند احترام طبیعی و وفاداری سرزمین فتح شده را به دست آورند. زیپفل‌ها از نظر تصویر عمومی ‌و روابطشان در مقایسه با رانكاندل‌ها بسیار پیشرفته‌تر بودند.

در واقع، حکمرانی به زور، سبک رانکاندل‌ها بود.

اگر چنین است، چرا زیپفل‌ها در آن زمان بومیان کولون را به شیوه‌ای خشونت‌آمیز و بی‌رحمانه سرکوب کردند؟

جین جواب این سوال را می‌دانست.

«این به دلیل مصنوعات آینه مانندی بود که بومیان پنهان کردند. زیپفل‌ها زمانی که جزیره را کشف کردند اطلاعات مبهمی‌ از این مصنوع داشتند. پس بومیان را زیر پا گذاشتند تا آن را بیابند.»

در حال حاضر، وجود این «آینه باستانی» اطلاعات فوق سری بود که در خارج از قبیله زیپفل منتشر نشده بود.

با این حال، در زندگی قبل جین، تمام دنیا در سن 27 سالگی او با این آینه آشنا شدند. یک روزنامه‌نگار شجاع مقاله‌ای درباره این اثر باستانی که زیپفل‌ها اخیرا پیدا کرده بودند، نوشت.

روزنامه‌نگار حتی جزئیات محل حفاری این اثر را نیز ثبت کرد. بومیان که از زیپفل‌ها کینه داشتند به روزنامه‌نگار اطلاع دادند که چگونه این قبیله مصنوعات الهی و تاریخ ظلم و ستم را از آن‌ها ربوده است.

«بعداً، مردم شروع به یاد کردن آن آینه به عنوان چشمه مانا کردند.»

آینه مصنوع، چشمه مانا جلوه‌ای ساده و در عین حال وحشتناک د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جوان‌ترین پسر استاد شمشیر را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی