فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جوان‌ترین پسر استاد شمشیر

قسمت: 40

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

بازگشت موفقیت آمیز جین و جوان‌‌ترین لشکر از ماموریت‌های مربوط خود، داغ ‌ترین موضوع در کلاس متوسط ​​بود.

هیچ‌کس این نتیجه را پیش‌بینی نکرده بود. اکثر مردم بر این باور بودند که برخی از اعضای جوان‌‌ترین لشکر زنده باز می‌گردند ولی بسیاری از آن‌ها، در طول ماموریت از بین می‌روند.

با این حال، جین بزرگ‌ترین شگفتی بود. او باید معشوق ارباب قصر پنهان را در مامیت ترور می‌کرد و هیچ کس فکر نمی‌کرد که دست‌یافتنی باشد.

همه آن‌ها فکر می‌کردند که جین بدون انجام ماموریت باز می‌گردد. هیچ‌کس در دنیا دوست ندارد در سن 15 سالگی بمیرد.

«کوهاهاها، پرچمدارایی که این مأموریت رو به شما محول کردن باید غافلگیر بشن. من شرط می‌بندم که اونا دارن از تعجب دود می‌کنن.»

حتی زد از موفقیت ماموریت غافلگیر شد.

او چندین بار جین را در مقابل سایر دانشجویان تمجید کرد و رضایت و خوشحالی خود را نشان داد. هر بار که این اتفاق می‌افتاد، دوقلوهای تونا از ترس کوچک می‌شدند و سایر دانشجوها قبول می‌کردند که جین به روند جدید طبقه متوسط ​​تبدیل شده است.

بله، روند جدید.

{اشاره به معروف شدن...}

اعضای جوان‌‌ترین بخش هدف حسادت سایرین قرار گرفتند. دانشجویان بیشتر و بیشتر امیدوار بودند که به جای میو، آنه یا گروه دوقلوهای تونا به جوان‌‌ترین بخش بپیوندند.

اما گروهی از دانشجوها بودند که با تماشای این روند جدید، دندآن‌هایشان را با عصبانیت به هم می‌ساییدند.

«بر اساس اون‌چه من شنیدم، یک جادوگر به صورت تصادفی در همون روز به مسافرخانه ای که هدف ترور در اون زندگی می‌کرده حمله کرده. ارباب جوان جین لعنتی همچین شانس خوبی داره.»

«چه دنیای ناعادلآن‌های. اون نه‌تنها یک رانكاندل به دنیا اومده، بلكه از خوشبختی و خوش‌شانسی هم برخورداره؟ بعضی از ماها فقط دانشجوهای کلاس متوسط ​​هستیم، با وجود این‌که تمام شانس زندگی خودمونو استفاده کردیم...»

آن‌ها، دانشجوهای جناح میو و آنه از جمله کاجین روملو بودند که روی زمین نشسته بودند و با هم شکایت می‌کردند.

پیش از این، آن‌ها در بالای زنجیره غذایی این طبقه متوسط ​​ جنگل‌مانند قرار داشتند؛ اما اخیراً، اقتدار و قدرت آن‌ها به هم ریخته بود.

دانشجوهای فرومایه که زمانی از آن‌ها می‌ترسیدند، اکنون به جوان‌‌ترین لشکر احترام می‌گذاشتند و این آن‌ها را تا حد مرگ آزار می‌داد.

«اگه ارباب جین جوان یا سایر دلاورای فوق‌العاده قوی بودن، من این نتیجه رو می‌پذیرفتم. اما ارباب جین جوان فقط یک شوالیه 4 ستاره‌اس و بقیه 3 ستاره‌ان! کاجین، یعنی ما جدی جدی به اونا اجازه می‌دیم هرکاری که می‌خوان انجام بدن؟»

کاجین لبخند تلخی زد و سرش را تکان داد.

«اگه کاری انجام بدیم چه اتفاقی برای ما می‌افته؟ اون ممکنه تحریک کننده باشه، اما ارباب جوان جین هنوز هم یک رانکاندل خون خالصه. هیچ کاری نمی‌تونیم انجام بدیم تا زمانی که بانو میو و آنه به ما دستور بدن...»

کاجین ناگهان حرفش را قطع کرد.

او متوجه شد که جین که در طرف دیگر زمین تمرین نشسته بود ناگهان به آن‌ها نزدیک شد.

«چرا او...؟ صدای ما رو شنید؟»

«همچین چیزی نمی‌شه. با این فاصله غیرممکنه.»

«متاسفانه دوستان، من همه‌چیزو شنیدم.»

جین در حالی که به گروه ملحق شد شانه‌هایش را بالا انداخت و صحبت کرد. حالت کاجین و دیگران به وضوح تیره شد. کاجین علی‌رغم شوکه و تعجبش، نگرش خود را تغییر داد و قهقهه ای آرام زد.

«با عرض پوزش، ارباب جوان جین. افراد ضعیفی مثل ما فقط با پشت سر شما این‌طور حرف زدن می‌تونن با نیروی قدرتمند شما رقابت کنن. لطفا ما رو بابت این اشتباه ببخشید.»

لحن طعنه‌آمیز و متکبرانه کاجین باعث تعجب همکاران خود شد. حتی سایر دانشجویان منطقه که مشغول گفتگوی خود بودند، دیگر صحبت نکردند و با چشمان باز به سمت آن‌ها برگشتند.

اما پسر مورد نظر زیاد به حرف‌های کاجین فکر نکرد.

«منظورم اینه که چیزی برای بخشیدن وجود نداره. من هنوز یک پرچم‌دار نیستم، بنابراین به طور دقیق، به من هیچ ربطی نداره.»

«شاید این رو بگید، اما نمی‌تونید از اقتدار خودتون به‌عنوان رانكاندل استفاده كنید تا دانشجوی حقیری مثل من رو به عنوان مجازات شلاق بزنن؟ من با فروتنی هر مجازاتی رو که به من بدید، می‌پذیرم.»

اوضاع خراب شده بود، اما کاجین فراموش نکرده بود که میو و آنه که از او حمایت می‌کردند و قدرت بسیار بیشتری نسبت به جین داشتند.

«چرا فکر می‌کنی که من همچین کاری رو انجام می‌دم؟»

«به دلیل رفتار وقیحانه و بی‌احترامی‌ من.»

دانشجویان دیگر شروع به جمع شدن دور آن‌ها کردند و با یکدیگر نجوا می‌کردند. کلاس از قبل تمام شده بود، بنابراین زد و دستیاران مربی قبلاً رفته بودند.

«هی! کاجین! زمان صحبت با ارباب جوان، مراقب زبون خودت باش...»

«دیوونه‌ای؟ اون قبلاً توهین تو رو نادیده گرفته. به شانس خودت فشار نیار.»

«شما کسایی هستید که نباید به شانس خودتون فشار بیارید. من کسی هستم که مجازات می‌شم، نه شما حروم‌زاده‌ها. خدایا، همه شما توی این مدت کوتاه خیلی رشد کردید. تا همین چند وقت پیش حتی نمی‌تونستی به چشمای من نگاه کنی. یعنی الان باید شما رو به عنوان بخشی از جناح ارباب جوان در نظر بگیرم؟»

کاجین به تماشاگران خیره شد و آن‌ها از نگاه او دوری کردند.

او تا زمانی که جین وارد شد، اوج قدرت شکارچی ط...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جوان‌ترین پسر استاد شمشیر را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی