فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قاتل تناسخ یافته یک شمشیرزن نابغه ست

قسمت: 10

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۰ - ۱۰

یک ساعت از زمانی که بچه‌ها شروع به دویدن در ورزشگاه کردند می‌گذشت.

بورن و رونان هنوز در جلو می‌دویدند و جانبی‌ها، بچه‌های رعیت و بچه‌های توصیه شده پشت سرشان شانه به شانه‌ی یک‌دیگر بودند.

البته تمام صد و شصت نفرشان موفق نشدند.

کسانی که استقامت کافی نداشتند قبلاً تسلیم شده بودند و در گوشه‌ای استراحت می‌کردند، و تعداد کسانی که کناره گیری می‌کردند هم همچنان افزایش می‌یافت.

«هاااا.»

با وجود این‌که ریمر روی سکو دراز کشیده بود و خمیازه می‌کشید، چشمانش با سرعت به چپ و راست حرکت می‌کرد.

-پسر شصت و یکم زودتر از تموم شدن استقامتش تسلیم شد، و شصت و دوم بیشتر دووم آورد.

با چشمان خواب آلود در یک نگاه تمام صد و شصت کودک را در مشتش داشت.

با این حال، استقامت تنها چیزی نبود که ریمر آن را تحلیل می‌کرد.

-فقط بررسی استقامت‌شون فایده‌ای نداره.

میزان استقامت کودکان به نحوه‌ی رشد آن‌ها بستگی داشت. در حقیقت، به جز دو نسب مستقیم و تقریباً بیست بچه که بهتر بودند، بقیه همه شبیه هم بودند.

حتی اگر استقامتشان به یک اندازه بود، برخی از بچه‌ها به محض بند آمدن نفسشان تسلیم می‌شدند و برخی در حالی که پهلوهایشان نیشگون می‌گرفت یا گریه می‌کردند، تا آخر به دویدن ادامه می‌دادند.

-مهم‌ترین چیز توی این‌جا این تفاوته.

درست مانند افرادی که به راحتی تسلیم می‌شدند، افرادی نیز بودند که هرگز تسلیم نمی‌شدند. آن تفاوت در قدرت اراده که در حال حاضر کوچک به نظر می‌رسید، در آینده بسیار زیاد خواهد شد.

می‌شد استقامت را افزایش داد و می‌شد استعدادها را پرورش داد.

با این حال، توسعه پشتکار بسیار دشوار بود.

کودکانی که هرگز تسلیم نمی‌شدند، در آینده نیز تسلیم نخواهند شد و کودکانی که به راحتی تسلیم شدند، به بزرگسالانی تبدیل خواهند شد که همین کار را انجام می‌دادند.

البته استثناهایی هم وجود داشت که برخی متوجه می‌شدند و راه خود را تغییر می‌دادند. با این حال، این کار به سختی یافتن یک سوزن در انبار کاه بود.

جست‌وجو کردن کودکی که از قبل پشتکار و اراده را داشت، ساده‌ترین راه بود.

-این در حال حاضر قطعیه.

ریمر لبخند زد. بیش از نیمی از بچه‌ها تسلیم شده بودند و بقیه با خستگی کندتر می‌شدند.

در حالی که ریمر در حال آماده شدن برای پایان امتحان بود، کودک مو طلایی که در پشت گروه می‌دوید از خط دید او عبور کرد.

- رائون زیگارت.

او تنها کودکی بود که فراتر از انتظاراتش عمل کرد. چشمان ریمر مانند ستاره می‌درخشید.

-نمی‌فهمم.

مدت‌ها پیش استقامت رائون تمام شده بود. او نباید می‌توانست روی پاهایش بایستد، زیرا یخ روی بدنش فشار می‌آورد و نفسش را کوتاه می‌کرد. با این حال، او بی‌وقفه بدون این‌که حالت دویدن خود را بشکند، پاهایش را حرکت می‌داد.

-اسم این رو نمی‌شه گذاشت پشتکار. این لجاجته.

او در میدان‌های جنگ بی‌شماری، استعدادهای درخشان بسیاری را دیده بود.

در میان آن‌ها، شمشیرزنانی بودند که با شمشیرهای خود در بالای قاره می‌ایستادند و جادوگرانی که با جادوی خود معیار جهان را تغییر می‌دادند. اما هیچ کدام به اندازه رائون سرسخت نبودند.

او حتی پس از تمام شدن استقامتش، به دویدن ادامه داد، به خصوص این‌که یک کودک دوازده ساله بود که با بدنی وحشتناک به دنیا آمد.

بدون گذراندن ده‌ها نبرد مرگ یا زندگی، همچین چیزی امکان پذیر نبود. او نمی‌توانست بفهمد که چگونه ممکن بود یک کودک که تمام زندگی‌اش از دنیا محفوظ بوده تا این حد لجباز شود.

«هوم...»

او اطراف سالن بدنسازی را نگاه کرد.

رونان و بورن که علی‌رغم صرفه جویی در استقامت در اوج ماندند، شگفت انگیز بودند. با این حال، این در مقایسه با رائون که هنوز بدون استقامت می‌دوید، چیزی نبود.

جانبی‌ها و بچه‌های خانواده‌های رعیت که رائون را مسخره می‌کردند، در حالی می‌دویدند که آب دهانشان جاری بود، انگار نمی‌خواستند به او ببازند.

«هاها.»

لب‌های...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قاتل تناسخ یافته یک شمشیرزن نابغه ست را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی