فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد

قسمت: 57

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

بالتای 6

Ch 57

ماتیاس با تمام قدرت به طرف من حمله ور شد و تبر بزرگش رو‌ برای زدن یک ضربه درست حسابی به من به چرخش در آورد، ظاهر ماتیاس داد می‌زد که از عصبانیت حتی نمی‌تونه خودش رو کنترل کنه و الان هدفش نه شکست من بلکه چلاق کردن منه، که البته منم قصدی برای چلاق شدن ندارم پس با یک حرکت سریع از ضربه مستقیم تبر تفره رفتم ولی ظاهرا ماتیاس نمی‌خواست به این راحتی کوتاه بیاد چون به محض این که ضربه اول رو جا خالی دادم، اون از وزن بدنش استفاده کرد و با دسته تبرش ضربه‌ای به طرف من فرستاد با این حال من با آرنجم حمله اون رو منحرف کردم و باعث شدم که اون تعادلش رو از دست بده و محکم به زمین بخوره.

تمام این‌ها در کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاد و اورک‌هایی که در حال تماشای نبرد ما بودند از نتیجه نبرد مات و مبهوت مونده بودند، اورک‌ها شناختی از من نداشتند ولی ماتیاس رو به خوبی می‌شناختند و می‌دونستند که ماتیاس در سطح خودش در قبیله تقریبا بی‌رقیب هست برای همین انتظار چنین نتیجه‌ای رو نداشتند، ماتیاس چند ثانیه همون‌طور روی زمین دراز کشید تا تونست از شوک بیرون بیاد و با یک حرکت سریع پرید و روی پاهاش وایساد و با خشم و تعجب به من نگاه کرد.

ماتیاس: «تو از عمد از سطح سه قدرت بیشتری استفاده کردی شرم نمی‌کنی پس افتخارت کجا رفته.»

می‌خواستم جوابش رو بدم که هامر جوابش رو داد.

هامر: «اون بیشتر از سطح سه از قدرتش استفاده نکرده، من می‌تونم ضمانت کنم.»

ماتیاس با حیرت اول به هامر بعد به من نگاه کرد و از این که جلوی صدها اورک سر افکنده شده بود شرمگین شد، ماتیاس انگشتانش رو به دور دسته تبر جنگیش محکم کرد و دوباره به سرعت به طرف من گام برداشت و به دقت ضربه‌هایی رو به طرف من روانه می‌کرد با این حال من می‌تونستم از ضربه‌هاش جا خالی بدم ولی با این وجود هرچی زمان بیشتری در مبارزه ما سپری می‌شد سرعت ماتیاس هم بیشتر می‌شد و بعد از ده دقیقه مبارزه بی‌وقفه من دیگه به سختی می‌تونستم از زیر ضربات ماتیاس تفره برم با این حال هر جوری که بود از برخورد تبرش با خودم جلوگیری می‌کردم.

ماتیاس مثل یک حیوان وحشی به من نگاه می‌کرد و من می‌تونستم داخل نگاهش قصد قتل رو ببینم و می‌دونستم الان دیگه ماتیاس اصلا نمی‌تونه خودش رو کنترل کنه، ماتیاس قبل از حمله دوباره به من فریاد بلندی زد و گفت: «گارس» یک اورک جنگجو که ریشی پر پشت و سیاه داشت ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ارکیده‌ی موعود، تولد یک ایزد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی