فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 134

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
در کوچه و بازار بود ، نه مانند خیابان های امپراتوری که هنوز قم و اندوه جنگ از یاد نرفته بود بلکه در پادشاهی مرگ و قلمرو پیشین پلینور ، مردم در حال خرید و فروش اجناس خود بودند ، در دست مردم نقره به جای طلا در جریان بود چرا که هر طلایی باید به عنوان مالیات پرداخت می شد و فرد دو برابر آن ارزش غذایی دریافت می کرد ، معامله پر سودی با حکومت در جریان بود ، مردم با لبخند های خود روز ها را سپری می کردند با اینحال هر از چند گاهی و دیدن نگهبانان زره زنده ، موجوداتی با هاله مرگ در حال گشت زنی سکوت می کردند ، قدرت این موجودات زیاد بود و حفظ نظم مطلق دستورشان بود ، تعداد افراد مست که به طور اتفاقی مرتکب جرمی می شدند گردن شان مانند کاغذی در برابر سلاح های این موجودات قدرتمند قرار می گرفت ، کسی جرعت دزدی و جرم را با ذهن عاقلی نداشت ، با اینحال درون خانه ای و مانند آن اخبار جنگ امپراتوری مانند باد دست به دست می شد .
"شاه آرتور نیمه *** شده! یک *** هم از کملات برخواسته!"
"مطمئنا تا چند وقت دیگه میان تا زمین هارو پس بگیرن نه؟"
"ما رو که نمی کشن؟"
"احمقی برای چی مارو بکشن ؟ تلافاتی که دادیم رو یادت نیست؟"
"دیدن این مردگان برای بچم هر شب کابوس میاره!"
"تلقین کردن دین خودشون و اینکه یک مرده رو بپرستیم ... من واقعا نمی خوام....ادامه بدم"
"خیلی ها دارن به امپراتوری فرار می کنن"
"نتیجه مشخصه امپراتوری خیلی قدرتمند تره ! زمینم رو میفروشم و با نقره ها به امپراتوری فرار می کنم!"
هر زمزمه ای شنیده می شد ، با اینحال فردایش متفاوت بود ، در خیابان ها رژه ای برگذار شد ، راهبه های زیبا با لباس های سفیدشان در حال که اسقفی در جلوی شان بود به همراهی چند کشیش ، شوالیه هایی در اطراف و پالادین هایی در کنار اسقف از آنها محافظت می کردند .
در چشم مردم این مانند آن راهزنان یا ساحرگانی نبود که با اخلاق تند خود و غیر مذهبی به آنان می گفتند چگونه باید ***یی را بپرستند ، با اینحال دیدن این افراد قلب برخی را خالی کرد برای چیزی جدید ، اسقف بر سر شلوغ ترین میدان رفت ، شروع به سخنرانی پرشور کرد ، این افراد با توجه به مهارت های خود استعدادشان در این کار زاده شده بود ، مردم ساده رعیت با شنیدن حرف های خوش و سیر بودن شکم شان به راحتی قابل تغییر نگرش بودند ، با اینحال اشراف باقیمانده ، نظامیان سابق و برخی افراد در جامعه تنها ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی