قلعه ی شیطان
قسمت: 62
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
داخل سالن پایتخت امپراتوری صدها نجیب زاده جمع شده چرا که وضعیت اضطراری پیش آمده و تمام قلمرو آنها در خطر بود، با این حال لاموراک در کناری به دیوار تکیه داده بود و برادرانش، دوک آگلواله دو گالیس و دوک پرسیوال به همراه مارکینز تور هر سه کنار او ایستاده بودند، در حالی که از جام شراب خود کمی مینوشیدند.
«لاموراک... با وجود آنکه از جنگی با چنین ابعادی پیشگیری کردی تمام جنوب از تو سپاسگزارند با این حال خودت میدانی که آن حرا*مزادهها ساکت نمینشینند و شاید با حرکت احمقانهای به دلیل انتقام جویی برای نگهبان امپراتوری جنگی را آغاز کنند که پایان خوشی برای ما نداشته باشد.»
با آن لاموراک سخنان بزرگترین فرد و پیر خاندان پلینور را در ذهنش یادداشت کرد، چرا که پیرمرد هفتاد ساله از او پیرهنهای بیشتری پاره کرده بود و ارتش آهنین قدرتمندی را داشت که حرفهایش را پشتیبانی میکردند، او فردی بود که پس از به قدرت رسیدن اجازه آن را به دشمنان خاندانش نداد تا با تجاوز به زمینهای پلینور ادعای آنان را بکنند با این حال از طرفی پرسیوال، فردی که خدمت به امپراتوری را اولویت اول خود قرار داده بود سخن گفت.
«در چنین مواقع بحرانی تلاش ما باید بر این باشد تا امپراتوری را منسجم و متحدتر از همیشه مستحکم نگه داریم و چشم دشمنان را از زمینهایمان دور کنیم!»
با آن تور که اهمیت زیادی به سیا*ستهای مختلف نمیداد فقط تنها گزارشی از زمینهایش را داد.
«چندین روستای مرزی در حال حاضر پس از اینکه دیگر سکونتی در آنها جریان نداشت توسط نیروهای پادشاه شیطان فتح شده و در حال تبدیل شدن به مقرهای نظامی هستن.»
نگاه لاموراک با آن جذب شد چرا که در توافقش با ژنرال تخطی از مرزها ممنوع بود ولی با شنیدن آن جام طلایی در دستانش خم شد.
«چنین حرکتی مطمئنا عملی از سوی آنان برای تحریک ماست چرا که طبق توافق، در برابر هر کسی که به آنها حمله کنند آنها خواهند جنگید.... به نظر میرسد که با دانستن شرایط ما در حال بازی کردن کارتهای خود به بهترین نحو هستند.»
حتی اگر لاموراک چنین میگفت برادر بزرگتر او آگلواله چنین نظری نداشت.
«بهعنوان نسل پلینور، وارثین پدرمان مدافع جنوب نباید اجازه آن را بدهیم ...
کتابهای تصادفی


