فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

قلعه ی شیطان

قسمت: 56

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

«معادن آبسیدین حال متعلق به ماست، آیا نیازی به خرید آبسیدین دارید؟»

لاموراک با دیدن اعتماد به نفس بالای ژنرال بزرگ و همینطور آرامش او در برابر هاله آزاد شده و نگاه مستقیم‌اش بیشتر از قبل او را تحسین کرد.

«آبسیدین منبع خوبی برای اتصال جریان و ذخیره جادو در ساخت آرتیفکت‌ها هستش ولی اگر در نزدیکی انسان باشه باعث خوردگی و بیماری سلول‌های زنده می‌شه...»

ژنرال که ثابت ایستاده بود از آنکه مستقیماً جواب سوالش را دریافت نکرده بود خواستار این شد تا جوابش را بشنود، گویی اهمیتی به تفاوت قدرت‌ها نمی‌داد.

«اگر نیاز به خرید آبسیدین دارید پادشاه در حال حاضر مشغول هستند ولی هرچه به من بگویید گویی به او گفتید و اختیار تام از ایشان در دستان من است.»

با آن لاموراک ژنرال آندد زن روبرویش را مهم‌تر از آنچه فکر می‌کرد سنجید.

«اگر قیمت معقول باشد چرا که نه؟ حتی می‌توانیم با داشتن ارتباط تجاری، رابطه دوستانه‌ای با یکدیگر داشته باشیم!»

کارت‌های سیا*سی در حال چیدن بر روی میز بود و هر تاس معانی و استراتژی‌های مختلفی در پشت خود داشت.

«می‌خواهید که با ارتش خود ما را از جنگ بترسانید و با دریافت معامله پرسودی پیروز به سرزمین‌های خود برگردید؟»

البته ژنرال آرزو داشت چنین بگوید ولی جلوی خود را گرفت زیرا شایعه وجود داشتن الیزابت باثوری اوج سطح حماسه‌ای توسط هازارد به او گفته شده بود و با وجود پیرمرد سطح حماسه‌ای و جنگ در جنوب او شکی نداشت که با در گرفتن جنگ در شمال و شایعه بلوف شده که هیچ پشتیبانی از آن وجود نداشت شکست حتمی خواهد بود، با اینحال کسی در این بین طاقت نیاورد تا مکالمه بدون تنش دوک و ژنرال، رهبر ساحره‌ها و مرلین را ببیند.

«دوک این موجودات شیطانی از اعماق آبیس برای نابودی و بلعیدن این دنیا فراخوانده شده‌اند! در جنوب به آن‌ها توسط ارتش متحد تاریکی حمله شده و هیچ راهی وجود ندارد تا بتوانند در برابر ما مقاومت کنند! با آن‌ها سازگاری نکنید!»

با آن دوک لاموراک که منتظر جواب از ژنرال آندد بود به عقب برگشت و رهبر انجمن قهرمانان، یکی دیگر از دوست‌های قدیمی‌اش، را دید.

«هنری...»

نام دوست قدیمی ناامیدانه بر زبان لاموراک چرخید، چرا که دوست قدیمی‌اش همواره مانند او در راه دین قدم بر می‌داشت و در زمان طلوع خورشید به نیایش خداوند مشغول می‌شد، با اینحال آن هنری باشکوه سابق و صالح یکسال پیش تغییر کرده و نیایشش قطع شد، با اولین روز لاموراک شخصا به دنبال او رفت چرا که احتمال داد اتفاق بدی برای او افتاده باشد، ولی با رسیدنش و دیدن یکی از فرماندهان پالادین وارلردش در تخت خانه خود با چندین فا*حشه بر*هنه، گویی برادر خونی‌اش را از دست داده بود که با ترک کردنش او را از مقامش خلع کرد و از آن پس از شخصیت جدید او که دیگر برادر دی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب قلعه ی شیطان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی