قلعه ی شیطان
قسمت: 17
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
صدای قدم زدن بر روی خون خشک شده و قطعات بدن در هر سمتی باعث شده بود تا تیم پنجاه نفری جستجو در مقابل روستایی که دیگر به آن نمیتوان گفت روستا ایستاده و در وحشت به محیط اطراف خیره شوند.
شوالیه زن جوان چشم آبی با موی بور، کلاهخود نقرهای خود را در آورد و با تکان دادن شنل سفید آغشته به خونش آهی بیرون داد.
"یک ارتش بیست هزار نفره بدون حتی یک جسد سالم و اینکه اکثرشون گم شدن…. این کارو تنها یک هیولا میتونه انجام داده باشه."
در حال گفتن آن پیرمردی که در زره بود به او نزدیک شد و به مرکز روستا اشاره کرد.
"بارونس با توجه به آسیب قابل توجه مرکز روستا و همینطور پراکندگی اجساد این موجود باید قابلیت انفجار قدرتمندی رو داشته باشه و توانایی پرواز داره."
بارونس هنریتا همسر بارون اسکار فردی سخت کوش بود که با وجود تمام سختیها برای ایجاد یک دستور شوالیه (knighthood order) در حالتی که او حتی نجیب زاده نبود زندگی سختی را پشت سر گذاشته و موفقیتهای زیادی به دست آورده بود ولی حال او با دستور شوالیه خود شوالیههای آسمان سفید ناامیدانه به منظره قلمرو و مکانی که آخرین بار شوهر او باید در آنجا حضور میداشت نگاه میکردند.
"به سولار میریم و این موضوع رو به کنت گزارش میدیم، چنین حادثهای رو یک ویسکونت هم نمیتونه کامل کنترل کنه."
تمام شوالیههای او دستانشان را بر روی زره و قلب کوبیدند.
"برای نور!"
او نیز سلام دستور شوالیه را انجام داد.
"برای نور!"
اشک از چشمانش جاری شده بود ولی با اینحال او حتی نمیتوانست آن را بروز بدهد، و به سختی خودش را به سمت اسبها در خارج این مکان پر از خون کشاند.
او مطمئنا نمیتوانست تصور کند قاتل شوهرش در فاصله چند ده کیلومتری از آنجا در حال تست کردن استعدادهای جدیدش بود.
هازارد دست راستش را به سمت جلو برده بود و استعداد احضار مرده از آبیس را که تمرکز خودش را کامل بر روی یک موجود و کل مانایش را روی آن، فعال کرد.
سیاه چاله بنفشی پس از آن به ...