فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

رویای کابوس

قسمت: 15

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آرتور چشمانش را در میان جنگلی که در رویا دیده بود، باز کرد. جنگلی با درختان بلند و تنومند، درختانی آنقدر بلند که با قامت خود، در دل تاریکی شب، روشنایی ستارگان را می‌پوشاندند.

طبیعت جنگل هیچ چیز از خود بروز نمی‌داد، به‌جز حس ترس و مرموزیتی ناشناخته که قلب آرتور را به لرزه در می‌آورد.

طوری نفس نفس می‌زد که انگار به تازگی مسیری طولانی را دویده، کمی زمان لازم بود تا به خودش بیاید و در این هنگام چهره‌ی‌‌ بی‌جانش رنگی از تعجب به خود گرفت.

«اینا چیه؟ خاطرات بدنی که قراره باهاش کابوس رو بگذرونم؟ مگه قرار بود همچنین چیزی اتفاق بیفته! اما جک می‌گفت ما خاطره‌‌ای از اون شخص نداریم.....»

سرش نبض می‌زد، تصویر پشت تصویر به‌سرعت مانند نواری در ذهنش جریان می‌یافت، با دیدن خاطراتی ناشناخته به‌طوری با آن تصاویر خو گرفته و احساس صمیمیت می‌کرد که انگار تمام آن اتفاقات برایش رخ داده و تمام آن روز‌ها را زندگی کرده.

تصاویر به‌مرور در ذهنش جای می‌گرفت و خاطرات در مخیله‌اش تثبیت می‌شد. در آن تصاویر آرتور پسر کوچکی بود که به همراه خواهر بزرگترش در قبیله‌‌ای کوچک روزهایش را به سر می‌برد.

زندگی‌اش چندان خوشایند نمی‌گذشت، در آن مکان از او به‌عنوان یک موش آزمایشگاهی،‌‌ بی‌رحمانه برای امتحان کردن سم‌هایشان استفاده می‌کردند. ولی با همه این شرایط آرتور در اعماق قلبش از زنده بودن در کنار خواهر بزرگش راضی بود و به ادامه دادن زندگی امید داشت.

اما زندگی به روال همیشگی‌اش، خنجری زهر آلودتر از سم را زمانی به او زد که به‌مرور با ناخوشایندی‌های زندگی‌اش کنار آمده بود.

قصه‌‌‌ی خونین از آن جا شروع شد که زیبایی خواهرش چشمان رییس قبیله را گرفت و ماجرای درخواست ازدواج رییس قبیله از خواهرش اتفاق افتاد.

با زجر و عذاب‌هایی که مردم قبیله برایشان به همراه داشتند به‌طوری طبیعی درخواست رییس قبیله رد شد و در آخر بعد از کشمکش‌های طولانی دستور قتل و تکه تکه کردنشان به جرم نافرمانی صادر گشت.

او و خواهرش فرار کردند، در تاریکی دوان دوان از میان درختان عبور کردند و به جنگل پا گذاشتند.

آن دو، بار‌ها به زمین خوردند اما با لبخندی به یکدیگر دوباره بلند شدند و با قدرتی بر گرفته از امید و محبت به مسیرشان ادامه دادند.

با این که مخفیانه و در کمال خوش ش...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب رویای کابوس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی