همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 200
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۹۹
ایلهان و یومیر، بستنی در دهان، قبل از بازگشت نیمی از غذای موجود در خانه را خالی کردند.
فرشتگان، الفها، انسانها و یک گرگ قبلاً مسابقه پینگ پنگ خود را تمام کرده بودند و اکنون با پلیاستیشن یک بازی مسابقهای ۴ نفره انجام میدادند.
«دریفت کردنمو نگاه کنین! هورا!!» (نایونا)
«این فقط بدنته که کج شده!» (کانگ میرا)
[کیاک، بمب!] (لیرا)
[با بالهات صفحه رو پوشوندی!] (ارتا)
اعضایی که از بازی لذت میبردند دو احمق و دو حاضر جواب بودند. بقیهی اعضا در حالی که بالاتنههایشان را همراه با بازی حرکت میدادند، به صفحه نمایش بزرگ خیره شده بودند، انگار خودشان بودند که بازی میکردند.
او میتوانست دوستی را ببیند که نمیشد در عرض ده روز آن را ایجاد کرد. برایش شگفت انگیز بود که لیرا توانست به آن گروه بپیوندد.
به نظر میرسید که یومیر میخواهد ملحق شود، پس او را رها کرد. سپیرا به جای او نزدیک آمد.
[به نظر میرسه چیز زیادی وجود نداره.]
«هر دوشون خیلی عادی بودن. خوشبختانه.»
اگر یکی از آن دو، هزار سال را تجربه کرده بود، باید به گونهای به سخنان ایلهان واکنش نشان میداد. ایلهان مطمئن بود که آن دو زندگی معمولی داشتند، چون در خواندن چهرهی دیگران مهارت داشت.
[از فرشتگان مختلف و دو دنیایی که بهش رفتن گزارشهایی دریافت کردم. اون دو نفر، واقعا ده سال با دیگران گذروندن و با انسانهای دیگه برگشتن. هنوز نمیتونم قاطعانه بگم، اما احتمال بیشتری وجود داره که مشکل عامل دیگهای باشه و نه عناصر ژنتیکی.]
«درسته؟»
ایلهان با تکان دادن سرش خندید. بعد متوجه معنای پنهان کلام سپیرا شد و در حالی که ابروهایش در حال تکان خوردن بود از او پرسید:
«چرا منو خونه فرستادی در حالی که خودت میتونستی این کارو انجام بدی؟ نه، خب، بیهوده نبود چون تونستم میر رو بهشون معرفی کنم و قیافشونو دیدم، اما بازم.»
[باید خوب بدونی که فرشتگان ناقص هستن. ممکنه مواردی وجود داشته باشه که جا میذارن. برای همین خواستم خودت تایید کنی.]
سپیرا افزود: [در وهله اول، اگه فرشتگان کامل بودن، هیچ راهی وجود نداشت که از سمت دیگهی جناحهای ماورایی آزار ببینن و خائنان هم وجود نداشتن.]
ایلهان نتوانست در مقابل این همه چیزی بگوید.
«......غرور لیرا و ارتا به عنوان فرشتگان بالاتر موقع اولین ملاقاتمون سقف آسمون رو سوراخ میکرد، اما تو این واقعیت رو تصدیق ...
کتابهای تصادفی
