همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 180
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۷۹
ایلهان حتی زمانی که درون قلعهی در حال فروپاشی میدوید، احساس بدی داشت.
«حس میکنم با این سرعت، هیچوقت نمیتونم سطحم رو بالا ببرم.»
[بیا آهسته پیش بریم. ایلهان، تو یه نابغهای، پس فقط ۵۰ سال طول میکشه تا به وجودی برتر تبدیل بشی.]
لیرا میدانست که هدف اصلی او تبدیل شدن به وجودی بالاتر بود. ایلهان به لیرا که با چشمانی درخشان در آغو&شش بود نگاه کرد، کمی مشکوک شد اما به هر حال پرسید:
«سطح مورد نیاز برای تبدیل شدن به وجود بالاتر چیه؟»
«اسپارتا!»
هرچند تا حدی انتظار این را داشت!
هرچند او هم فکر میکرد ممکن است ۴۰۰ بوده باشد!
«اما فکر کردن به این که حتی نصف راه هم نرفتم، انرژیم رو تخلیه میکنه.»
[اگه موجودات برتر دیگه صداتو بشنون عصبانی میشن.]
با وجود اینکه ایلهان از خستگی غر میزد، استراحت نکرد و تمام مدت در حال حرکت بود. به محض بهبودی مانا، چیزهای بیشتری را آتش زد، با استفاده از شلاقی که شعله قدرتمند و شعله خون داشت، هر جادوی محافظی را که میدید نابود میکرد و هر شوالیهای که جلوی چشمانش میآمد، کشت!
«بعضی وقتا رویای عشق تراژدی با خدمتکاری رو میدیدم که در قلمرو دشمن ملاقات کردم...»
[این حرف از دهن شیطان آتش افروز بیرون میاد.....] (لیرا)
او نمیتوانست کسی را بدون توانایی، در داخل قلعه ببیند. هر کسی که دید، حداقل رده دوم بود. همانطور که از قلعهای در شهر یک امپراتوری انتظار میرود. استانداردها کاملاً سختگیرانه بود.
هر چند الان، همه چیز در آتش میسوخت.
[اگه کل قلعه بسوزه چیکار میکنی؟] (لیرا)
«تا وقتی ارتا بهم خبر بده، قاطی میکنم و خرابکاری به بار میارم. باید مطمئن بشم که این آدما دیگه هرگز رویای تهاجم رو هم نبینن. هدف من، فقط ایجاد آشوب و نابودی افراد بامهارتشونه.»
کشتن امپراطور؟ او چنین فکری نداشت. هرچقدر هم که ایلهان به عنوان یک مهاجم از همه پیشی میگرفت، فکر نمیکرد کشتن امپراتور یک کشور آسان باشد. در بهترین حالت، میتوانست جانشین او را بکشد.
در واقع، نه نیازی به کشتن امپراتور داشت و نه کشتن او فایدهای داشت. چرا؟ امپراتورها تنها رئیس جامعه عظیمی از مردان بودند. حتی ا...
کتابهای تصادفی

