همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 167
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۶۶
«میر میخوای چی کار کنی؟»
«میخوام بجنگم و قویتر شم!»
یومیر هنوز در نقش قهرمان مانگاهای شونن بود. معمولاً ایلهان میخندید و او را در آغ&وش میگرفت، اما حالا کمی فرق میکرد. ایلهان نمیتوانست او را در آن میدان جنگ همراهی کند.
«اونجا، بابا پیشت نیست، پس نمیتونم ازت محافظت کنم. البته ازاونجایی که من اونجا نیستم، فرصتهای بیشتری برای مبارزه برای تو وجود داره... اما آیا واقعاً میخوای بری و بجنگی؟»
«آره! من میخوام قویتر شم!»
او به این موضوع فکر کرده بود چون میدانست که به اینجا میرسد. با این حال...... ایلهان تصمیم گرفت آنها را رها کند تا خودشان به آن حوادث رسیدگی کنند، زیرا به استعداد الفها، ارتا و مهمتر از همه پسرش اعتقاد داشت.
«خیله خب. بازم، توی حوادثی که ممکنه زندگیتو به خطر بندازنه، شرکت نکن. و تا جایی که امکان داره خودت رو مخفی نگه دار. به من قول بده، باشه؟»
«آره قول میدم!»
با لبخندی درخشان، یومیر به ایلهان قول انگشتی داد. ایلهان همچنان نگران بود و کلاه ایمنی محکمی از استخوان اژدها بر سر او گذاشت و محافظ سینهای از استخوان اژدها را به او پوشاند. در ادامه، مقداری نفس و باقیماندهی معجون مانا را نیز به او داد.
سپیرا پرسید: [پس کلاه ایمنی درست کردی. اما چرا وقتی محافظ سینه هست، زرهی درکار نیست؟]
«به زودی به رده سوم میرسه، پس اگه توی اون لحظه زره داشته باشه آسیب میبینه. من کلاه ایمنی رو درحالی درست کردم که رشدش رو در نظر گرفته بودم پس خوبه.»
[نمیدونم پسرت رو دوست داری یا نه.]
الفها پس از نگاه کردن به اینکه ایلهان برای یومیر چیزهای مختلف بیرون میآورد، با یک نیت جمع شدند.
«ما با جون خودمون از میر-نیم محافظت میکنیم!»
«حتی اگه مجبور باشم روحم رو فدا کنم، قطعاً از شاهزادهی امپراتوری محافظت میکنم...
کتابهای تصادفی


