همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 158
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۵۷
لیرا گفت: [حدس میزنم سطح قدرتشون تقریباً برابر باشه.]
[اما من هنوز فکر میکنم میر قوی ترینه.]
[میرِ ماست دیگه.]
چهار الف یومیر و آریسیا که آخرسر پیدایش شد، جمعاً ۶ نفر. لیرا و ارتا با نگاهی به زیردستهای ایل هان، با جدیت به مقایسه کردن قدرت آنها پرداختند.
البته قضاوتی عینی و بدون تعصب نسبت به میر به دلیل علاقه آنها به او بود. خب، حداقل، افراد مورد نظر اینطور فکر میکردند.
[فکر کنم خوب میدونین چرا وارد این مکان شدین.]
لیرا کلاه قرمزی را که ایلهان برایش ساخته بود روی موهای بلوندش گذاشت. خودش را نمایان کرد و حالا الفها و آریسیا نیز میتوانستند او را ببینند – فرشتهای زیبا و درخشان.
آریسیا گفت: «من...... راستش نمیفهمم. چیزی که میدونم اینه که این مکان شبیه به کارگاه آهنگریه و همین الان، جادوی عجیبی فعال شده.»
ایلهان ساعت شنی را بدون هیچ توضیحی فعال کرد، پس منطقی بود که نداند. لیرا با جدیت سر تکان داد و جواب داد:
[حوصله توضیح دادن ندارم، پس خودتون بعداً متوجه بشید.]
او دستیار تدریس بی مسئولیتی بود!
[به هر حال از حالا به دستور من تمرینات رزمی رو سپری میکنین. الان خیلی ضعیفین! اگه نمیخواین ایلهان رو به پایین بکشین، فقط مطیعانه دنبالم کنین.]
«چرا این اختیارات رو داری؟»
لیرا که انگار انتظار این سوال را داشت، با افتخار گفت:
[می تونی منو استاد ایل هان بدونی. هرچند فقط در مورد نیزه و مبارزهی فیزیکیه، اما من حداقل توی شمشیر و تیراندازی از همتون بهترم.]
[گواه زنده پیشی گرفتن شاگرد از استاده.]
[اوی!]
[کاهک!]
وقتی لیرا ضدحمله ارتا را شنید، با زانو به کمر ارتا ضربه زد و یک ترکیب زنجیرهای آزاد کرد تا او را از درد، روی زمین بغلتاند.
این فقط ۷ ثانیه طول کشید! ترکیبهای فرشته ترسناک بودند.
«شما واقعا ارباب مبارزه فیزیکی هستین.»
«استاد اعلیحضرت...... من شما رو دنبال میکنم.»
ارتا در حالی که دندانهایش را روی هم فشار میداد غرغر کرد: [نم...
کتابهای تصادفی

