همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 156
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۵۵
بر خلاف پیرمرد متوهم، ملاقات با کانگ میرا و گفتگو بسیار آرام پیش رفت.
ایلهان در مورد اتفاقاتی صحبت کرد که در ۳ ماه نبودش اتفاق افتاد، بنابراین واقعاً چیز زیادی برای صحبت کردن وجود نداشت.
مکان برنامه ریزی شده طبیعتاً طبقه چهاردهم ونگارد بود که هیچکس نمیتوانست هر طور دلش میخواست وارد و خارجش شود، خوشبختانه امروز یک ملاقات فقط بین آن دو بود، بدون نایونای مزاحم. کسی نبود که نظر بدهد و از آنجایی که هر دوی آنها در برقراری ارتباط بد بودند، از تمام احوالپرسیها و صحبتهای بیاهمیت صرف نظر کردند و مستقیماً به سراغ موضوع رفتند.
«گفتی ارتش شیطان نابودگر.»
«باید از فرشته نگهبان نایونا در مورد جناحهای ماورایی شنیده باشی، درسته؟»
«تا حدی آره...... پس تعداد چیزایی که باید بهشون فکر کنم در حال افزایشه. هرچند این چیز خوبیه که هرگز مجبور نمیشم مستقیماً در برابر وجودی بالاتر قرار بگیرم....... فو.»
کانگ میرا آهی کشید، و ایلهان خندید. به نظر میرسید کانگ میرا آنقدر با او راحت شده بود که جلویش آه بکشد. او هم بلافاصله متوجه این موضوع شد و چهرهاش تغییر کرد.
«متاسفم، لطفا عذر منو بپذیر.»
«به هیچ وجه. هر کسی با شنیدن اون موضوع آه میکشه.»
«هوو، فوو.»
«مير، مواظب باش، آهت ممكنه تبديل به باد بشه.»
یومیر در آغو+ش ایل هان بود.
کانگ میرا به خاطر شباهتهای پدر و پسر، لحظهای به یومیر خیره شد، سپس سری تکان داد و موضوع را تغییر داد.
«هرچند نمیتونم بگم هیچ اتفاقی روی زمین نیفتاده....... چیزی نیست که آقای ایلهان در موردش تعجب کنه. تعداد کمی از کشورهای کوچک سقوط کردن، زمینها دریا شدن، چیز خیلی جدی نیست. اگر مواداولیه رو میخوای من-»
«بهم بده!»
«بهم بده!»
این خیلی تعجب آور بود! و یومیر باید واقعاً عادت خود را برای تقلید از پدرش اصلاح کند.
«ما نمیتونستیم روی هر موضوعی تمرکز کنیم چون تعداد زیادی از هی...
کتابهای تصادفی
