همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 155
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۵۴
«اون آدما ممکنه هویتت رو پیدا کنن و ممکنه آزارت بدن. البته، ما تمام تلاشمون رو میکنیم تا ارتباط بین این دو رو قطع کنیم، اما هیچ صددرصدی توی این دنیا وجود نداره.»
«درسته. پیشبینیهای زیادی وجود داشت که سوسانو حتی قبلاً کرهای بود و اگر من صاحب زمینی در نزدیکی دروازه بشم...»
ایلهان در حالی که سرش را تکان میداد در فکر فرو رفت، اما فکر کردنش زیاد طول نکشید.
«اگر به من زمین بدید با کمال میل میگیرمش.»
«مشکلی نداری؟»
«نه. فکر کنم الان درست باشه.»
کانگ چانگ به حرفهای ایل هان خندید. میتوانست از حرفهایش اعتماد به نفس بسیار طبیعی و محکمی احساس کند.
کانگ چانگ فکر میکرد او دچار جاهطلبی جوانیست، اما اگر میدانست ایلهان در حالت عادی چقدر خودش را دست کم میگرفت، ممکن بود جور دیگری فکر کند.
حتی با قدرتی که «کمارزش» میدانست، ایلهان فکر میکرد که هیچ مشکلی در افشای هویتش وجود نداشته باشد. پس باید چطور شود؟
«خیله خب. به دخترم اجازه میدم به اون رسیدگی کنه، پس بعداً در مورد این موضوع بیشتر باهاش صحبت کن.»
«بله. اگه این کارو بکنین من احساس راحتی بیشتری دارم.»
علیرغم زیاد صادق بودن ایلهان، کانگ چان فقط لبخندی درخشان زد و کانگ هاجین تمام تلاشش را کرد تا با چنگ زدن به زانویش جلوی خندهاش را بگیرد. در نهایت، کانگ میرا دید که صحبت بین ایلهان و کانگ چان تمام شده است و کمی آه کشید.
«با این حال.......»
دقیقا وقتی همه فکر میکردند این پایان است، کانگ چان ناگهان نظرش را تغییر داد.
«شنیدم که شما کودکی رو به صحنه آوردید.»
برای لحظهای گوشهای کانگ میرا تکان خوردند و به سمت ایل هان خم شد. خودش هم از آن موضوع ناآگاه بود. و به این فکر کرد که نایونا درمورد چه چیز آن کودک کنجکاو است.
«اوه، درسته.»
«آیا... بیادبانهست که در موردش بپرسم؟»
«اون یه هیولاست.»
نمیتوانست بگوید "اژدها". اما به هر حال اژدهایان هیولا بودند، دروغ نبود.
«اووو.»
«فو.»
پاسخ ایلهان باعث شد که یکنفر نفسی ناگهانی بکشد و یکنفر آهی از روی حسرت بیرون دهد. کانگ چان با گفتن «آها!» سر تکان داد.
«همونطور که انتظار میرفت. مثل وقتی ارتش گرگ رو به این راحتی به دست آوردی.»
«اون بچهایه که منو به عنوان یه پدر دنبال میکنه. و این کاملا اشتباه نیست، چون مانای من در حین تولد اون مصرف شد.»
مهارتِ ایل هان، "من هرگز دروغ نگفتم"، ...
کتابهای تصادفی
