همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 117
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۱۶
وقتی ایلهان سرش را کج کرد و منتظر ادامهی حرف ارتا بود، ارتا بیاختیار سرش را تکان داد.
[چیزی نیست. فراموشش کن.] (ارتا)
«خوشم اومد خوب بلدی آدمو بپیچونی، اما حواست باشه هرموقع وقتش رسید چندتا سرنخ بهم بدی، باشه؟»
[چیزی نیست!] (ارتا)
ایلهان درحالیکه دراز کشیده بود با ارتا شوخی کرد.
با اینکه حرفهای اژدها واقعا آزارش میداد، اما میتوان گفت تمام کارهایی را که باید در دارو انجام میداد، تمام کرده بود.
«اوه صبر کن اون اژدهازادهها هنوز موندن.»
[میخواهی همین الان بری سراغش؟ با اینکه نبرد تازه تموم شده؟] (ارتا)
«بهتره بعد از اینکه همه کارا رو تموم کردم استراحت کنم.»
ایلهان برای آخرین بار اطرافش را بررسی کرد و همه چیز را در کیف ذخیره خود گذاشت. با اینکه وقتی داشت در ساعت شنی ابدیت به حد مرگ کار میکرد فضایش را کاهش داده بود حالا حس میکرد دارد پر میشود.
«این بار فضا رو برای پاداش درست افزایش دادی دیگه؟ و پوشیدنش روی زره جالب به نظر نمیرسه، پس گزینه نامرئی شدنش رو فعال کن.»
اگر کسی از آنجا رد میشد، ممکن بود فکر کند که بهشت به او مدیون است، و در واقعیت، این حقیقت داشت. ایلهان بیدرنگ پاداشش را میخواست.
[داریم چیزهای خیلی خوبی رو برات آماده میکنیم پس یکم صبر کن.]
ایلهان انتظار داشت که ارتا به درخواست او غر بزند! پس خودش با نق زدن شروع به پرسیدن درباره ارتقا کیفش کرد اما ارتا هیچ جوره جوابش را نمیداد.
در نهایت ایلهان چارهای جز فعال کردن ساختار نداشت.
اژدهایان تازه متولد شده ارتش شیطان نابودگر همگی در یک غارِ مخفی، پنهان شده بودند که دسترسی به آن بدون ساختار جادویی غیرممکن به نظر میرسید. گویی مقر اژدهایان به غارهای متعددی متصل بود.
[پس کی اربابها میان؟]
کاروس-نیم قطعا همه رو نابود میکنه. تازه اونیک هم هست، تِراکا - نیمی که به وجودی بالاتر تبدیل شده...
کتابهای تصادفی

