همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 109
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۰۸: تو، من، غریبهها - ۲۸
[این همه راه اومدم امکان نداره به چیزی مثل اوروچی ببازم!]
[کرووووواااا!]
در حالی که ساختار جادویی همچنان نور کورکنندهای از خود ساطع میکرد، و مانا را در بدن ایلهان پمپاژ میکرد، ایلهان که از کنترل کردن آن همه مانا منصرف شده بود، برخورد بین دو فکر قوی را در سرش احساس میکرد و تا پایان کار منتظر ماند.
یک طرف فکری بود که به کمک ساختار جادویی کنترل ایلهان را رها کرده بود و در طرف دیگر فکری بود که پس از مذاکره و گفتگو زیردست ایلهان شد.
نمیتوانست برای اتفاق در درونش میافتاد کاری انجام دهد و این احساس عجیبی بود.
اگر پاپ کورن داشت مشغول خوردن میشد، اما مایه تاسف بود که نداشت. ایلهان تصمیم گرفت پاپ کورن را در کیف ذخیره خود حمل کند تا برای تکرارشدن همچین چیزی آماده باشد.
[لعنت به نژاد اژدها! آره. اول تو رو میکشم!] (رِتا)
[کیاااااک!]
این دو فکر با شدت با هم برخورد کردند.
اگرچه از آنها به عنوان «افکار» یاد میشد، اما در حقیقت، آنها تکههایی از روح بودند. او به عنوان جبران به دست آوردن گردآورندهی مرگ که نیروی حیات را جذب و ذخیره میکرد، در نهایت تکههای روحی را که هر از چند گاهی همراه با آن میآمد جذب کرد.
شبیه سم بود. اگر به خوبی از آن استفاده میکرد تبدیل به سلاح او میشد، اما اگر اشتباه میکرد میتوانست او را از درون ببلعد.
پس از تبدیل شدنش به قاتل مرگ تازه کار زمانی که نیروی زندگی و افکار هیولاهای متعددی را جذب میکرد گردآورندهی مرگ را کشت، همان زمانی که انواع فریادهای دیوانهکننده و غرش هیولاها به او حمله میکردند.
ایلهان تنها با یک فریاد، مقابل آنها پیروز شده بود، اما در واقع کار هنوز تمام نشد. اگر ایلهان صاحب روانی که هزار سال به تنهایی دوام آورد نبود، نمیتوانست در برابر پژواک روحهای بیشماری که از او رنجیده بودند، آرام بگیرد.
این جبران به دست آوردن قدرت یک خدای مرگ بود. اگرچه او هرگز این فرصت را نداشت که از آن آگاه شود، زیرا دفاع ذهنی او بسیار نیرومند بود، اما قدرت یک تفکر استثنایی معروف به رِتا کاریها و اقدامات او باعث تغییر آگاهی ایلهان شد.
به همین دلیل، ایلهان به این نتیجه رسید که باید بر سایر افکار حکومت کند و بدین ترتیب بر اوروچی چیره شد. فقط پس از آن میتوان او را به عنوان یک خدای مرگ حقیقی در نظر گرفت.
[کیاااااک!]
مبارزه همانطور که او میخواست به پایان رسید. البته این پیروزی اوروچی بود که ق...
کتابهای تصادفی


