همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 89
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۸۸: شما، من، غریبهها - ۸
ایلهان پس از پایان دادن به تک تک نژاد اژدهایان داخل غار، اجساد آنها را جمع آوری کرد و جراحات خود را بررسی کرد.
مهم نبود اختفا چقدر عالی بوده باشد، غیرممکن بود که همه آنها را بدون آسیب دیدن بکشد. گونه هایش کمی سوخته بود و شانه هایش یخ زده بودند.
«یه زره مخصوص آتش دارم، شاید باید اینبار زره یخی بسازم؟ با توجه به وضعیت عوضشون میکنم.»
نیازی به ساخت تجهیزات با رتبه بالا نبود. در آینده دشمنان ایلهان ویژگیهای خاص خود را خواهند داشت، پس اگر میتوانست چندین وسیله خاص در هر زمینه تهیه کند، چیزی برای ترسیدن وجود نداشت!
[انگار داری برای یورش بردن آماده میشی.]
«اهم.»
از اظهار نظر تند ارتا لرزید، اما همچنان توانست با آرامش جراحاتش را درمان کند. البته همه در حدی بود که با خونجوش و بازیابی متعالی حل میشد. به همین دلیل ایلهان میتوانست بدون استراحت به پیروزیهای آسانی در برابر رده سومیها دست یابد.
«فکر کنم بعداً باید یه کاری با خون اژدها انجام بدم. به چیز لعنتی خوبی تبدیل میشه، شاید حتی از خونجوشِ خون ترول هم بهتر شه.»
[ممکنه اثر خوبی داشته باشه، اما میتونه زندگیت رو به فنا بده.]
«خب، در اون صورت فقط باید مقاومتم دربرابر سم رو بالا ببرم.»
ایلهان و ارتا با شوخیهای احمقانه همدیگر را دست میانداختند و از خستگی نبرد استراحت میکردند که رتا، ناظر و شنونده حرفهایشان آه کشید.
[اگه تواناییهایی مثل تو داشتم نجات دارو فقط یه رویا نبود.]
صدای رِتا حاوی کینه و پشیمانی عمیق از عدم توانایی خودش بود.
ایلهان فکر کرد که چه بگوید. هزار سال است که تنها نبودی پس خفه شو؟ - حاضر جوابی کند؟ یا دلداریش بدهد؟
ایلهان با در نظر گرفتن اینکه احتمالا هر دو اشتباه میکردند، فقط لب هایش را لیسید. گرچه ارتا کلمات اشتباهی را انتخاب کرد، متقابلا حرف زدن به این معنی بود که ایلهان هم همان اشتباه را مرتکب خواهد شد.
...کتابهای تصادفی



