همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 81
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل هشتادم:من، خیلی، حالا(شش)
(م:مترجم کره ای ازین به بعد به جای واژه ی شوالیه مقدس که کار کانگ هاجینه از پالادین استفاده کرده پس منم ازین به بعد همین پالادین مینویسم)
مکان جلسه طبقه ی چهاردهم بود، برخلاف طبقهی سیزدهم فقط با اجازه ی شخص ایل هان میشد وارد اونجا شد، این طبقه هیچ سلاحی برای نمایش توی ویترین نداشت و بیشتر شبیه یه دفتر اداری بود.
این هان قرار بود اینجا سلاح های رده بالاش رو عرضه کنه هرچند نیازی به ویترین نبود و کیف ذخیره اش میتونست هرچقدر که لازم داشت رو تو خودش جا بده.
حالا ایل هان بدون ماسک تو دفترش نشسته بود، از اونجایی که خودش رو به عنوان صاحب شرکت ونگارد معرفی کرده بود دیگه نیازی نمیدید که بخواد صورت خودش رو مخفی کنه.
به همین خاطر ماسک نزده بود هرچند...
«همم»
ایل هان با دیدن مرد و زنی که رو به روی میز کاری اون روی مبل راحتی نشستند سرش رو تکون داد و گفت:
«فقط حضور آقای یون دائه هان کافی بود»
«از دیدار دوبارتون خوشحالم آقای یو ایل هان، مدتی میشه هرچند من تازه اسمتون رو یاد گرفتم»
«منم همینطور»
ستوان اول هان دائه راگ همونی بود که دلش میخواست هرچه سریعتر خدمتش رو تموم کنه و بره ازدواج کنه، با آرایشی که کرده بود چهره ی زیبایی پیدا کرده بود، ایل هان درحالی که تو دلش براش آرزو میکرد سریعتر با یه آدم خوب اشنا بشه به یون دائه هان گفت:
«شما شرایط من رو میدونید و از اونجایی که اومدید فکر میکنم باهاش موافقت کردید درسته؟چقدر حاضرید براش بپردازید؟»
«درصورتی که همه شون در سطح همون تجهیزات پایین باشن پس میخوایم اونارو به قیمت بازار بخریم»
«قیمت بازار برای اون تجهیزات پنج میلیارده، هرچند من نه به قیمت بازار بلکه استاندارد ونگارد بهتون میدمشون، هرچند دولت اونارو با قیمت بازار میخره»
»تجارت خوبیه، بخوایم ساده اش کنیم این کار فرق خاصی با عرضه ی رایگان اونها نداره»
ونگارد شرکتی نبود که از موجودی ذخیره ی خیلی زیادی برخوردار باشه، هرچند حتی اگه میخواست اونارو به قیمت بازار بهشون بفروشه بازم ارتش پای معامله میموند.
ایل هان با کمک کیف بازگردانی فضایی ذخیره اش شمشیر بلندی رو در وسط دفتر ظاهر کرد، گرچه برای دوستان پر زور ایل هان این کار خود جادو بود.
«این سطح حدودی سلاح هاییه که قراره به اداره ی انحصار فروخته بشه، یه نگاهی بندازید»
«اه، بله»
یو دائه هان که چشم طمع به سلاح هایش که با قیمت پایین فروخته میشد دوخته بود با شنیدن حرف ایل هان ناامید شد، سپس با کنجکاوی دستش رو دراز کرد و شمشیر رو به بدست گرفت.
{شمشیر بلند استخوان ببر}
{رتبه:کمیاب}
{قدرت حمله:۰۵۶۲}
{قابلیت ها:
_چهل درصد افزایش قدرت هنگام رویارویی با حریفی با سطح بالاتر از کاربر}
{دوام:۰۰۱۲/۰۰۱۲}
{ایتمی که با شکستن محدودیت های مواد اولیه درست شده}
یو دائه هان با دیدن مشخصات فقط بی صدا لبخند زد، هرچند هان دائه راگ که به باتجربگی اون نبود از روی ذوق فریاد کشید.
«قدرت حمله ی بیشتر از دوهزار پونصد؟ تازه من تا حالا همچین قابلیتی ندیده بودم!، کدوم استادی این رو درست کرده؟»
«سازنده ی این سلاح هویت خودش رو یه راز نگه داشته خانوم»
ایل هان انگشت اشاره اش رو روی گونه اش گذاشت و خندید، هان یئو از خجالت سرخ شد هرچند ایل هان اون رو نادیده گفت و ادامه داد:
«گرچه قدرت حمله و قابلیت ها سلاح به سلاح متفاوته اما میتونید مطمئن باشید همه در همین حدوده، این تقریبا بین سلاح های استاندارد ونگارد و سلاح های رده بالاست.»
«و قیمتش؟»
این دیگه به دولت برمیگرده، هرچند من یه سری خدمات اضافی رو به پول نقد ترجیح میدم، سود های زیادی تو تجارت وجود داره هرچند امید وارم بتوانم از موانع آزار دهنده ی سر راهم در اینده نزدیک خلاص بشم»
«خیلیم عالی!»
ایل هان دوباره هان یئو رو نادیده گرفت.
«اول بزارید با این کار پیش بریم، من نمیخوام دولت هیچ سود و مالیتی از سلاح هایی که من میفروشم به جیب بزنه، من اونارو مستقیما به شما تحویل میدم، به علاوه من لیست تمام اعضای اداره تون رو به اضافه ی تجهیزاتی که بهش نیاز دارن میخوام، ساده است درسته؟»
«البته، ازتون میخوام اصلا نگران مشکلاتی که ازش صبحت کردید نباشید، بالا دستیا تو ارتش که احمق نیستن حتما تمام اونها رو آماده میکنیم»
«البته که نیستن»
در حالی که ایل هان یون دائه هان د مورد کار صحبت میکردن، چشمای هان یئو راگ داشت سرتا پای ایل هان رو بررسی میکرد، دلیل این موضوع بسیار ساده بود.
سطح ایل هان الان از هشتاد گذشته بود و روز به روز داشت بالا تر میرفت، به همین دلیل چهره و بدنش روز به روز داشت بهتر میشد گرچه خودش مثل خیلی از مسائل متوجه نبود، در حقیقت شروع ایل هان چندان جال...
کتابهای تصادفی

