فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 57

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل پنجاه و ششم: انتقال (چهار)

تمام هیولاها در اصل به دو نژاد اصلی تقسیم می‌شن، هیولاهایی مثل پلنگ سایه و هیولاهای داخل همین سیاه‌چال که از جهش پیدا کردن حیوانات عادی، بعد از تغییرات عالی به‌وجود اومدن و هیولاهایی که از مانا متولد شدن، درست مثل ترول‌ها.

فرشته‌ها به این گونه‌ها می‌گفتن مهاجرین، در حالی که مردم عادی اون‌ها رو به عنوان هیولاهای اصیل می‌شناختن، هیچ کس نمی‌دونست چرا فرشته‌ها اینطور صداشون می‌کنن.

با این حال این دو نژاد در کل فرق خاصی نداشتن، هر دو هیولا بودن، بعضی از اون‌ها سنگ جادویی داشتن، بعضی‌هاشون بسته به نوع، قدرت صاعقه داشتن و... گذشته از این‌ها هیولاهای ضعیف، ضعیف بودن و قوی‌ها هم قوی.

اما وقتی پای پتانسیل و استعداد وسط می‌اومد این دو تفاوت چشمگیری داشتن.

هیولاهای زاده‌شده از مانا، گرچه از بدو تولد قوی بودن اما سرعت رشد افتضاحی داشتن، فقط اگه داخل یه سیاه‌چال بودن اونوقت تازه مانا رو ذره ذره جذب می‌کردن، با این روش سال‌ها طول می‌کشید تا ارتقا رده پیدا کنن.

هرچند برای هیولاهای اصیلی که برای هزار سال در زمین زندگی کرده بودن اوضاع فرق می‌کرد، اون‌ها پتانسیل بی‌نظیری داشتن، ممکن بود در ابتدا ضعیف باشن اما می‌تونستن قدرتی خداگونه پیدا کنن.

به‌علاوه به‌خاطر عمر خیلی طولانیشون شدیداً باهوش بودن، به‌خاطر همین، هیچ کس نمی‌تونست داخل سیاه‌چال‌هایی با هیولاهای اصیلی مثل این‌ها، هیچ غفلتی به خودش راه بده.

{ضربه‌ی کاری!}

{شما ۷۶۵.۸۷۵.۲ تا تجربه به‌دست آوردید.}

{شما سوابق خرس تندر عالی رتبه‌ی سطح ۹۸ را به‌ست آوردید.}

{مهارت قدرت ابر انسانی به سطح پانزدهم ارتقا پیدا کرد، مدت زمان اثر وضعیت: ضعف کاهش پیدا می‌کند.}

در حالی که ایل‌هان با یه ضربه سر هیولایی رو قطع کرد و خونش به اطراف پاشید ارتا جیغ کشید:

[هی، بیش‌تر مواظب باش.]

«ایول، مهات قدرت ابر انسانی دوباره ارتقا پیدا کرد.»

[واو، الان به سطح پونزده رسیده مگه نه؟ انگار خود بهشت داره بهت کمک می‌کنه.](لیتا)

[چطور می‌تونی انقدر آروم باشی؟]

ایل‌هان بی‌اهمیت به صحبت فرشته‌ها، به سمت جسد خرس رفت و سنگ جادویی رو ازش برداشت، اون هیچ‌وقت نمی‌تونست فقط با یه ضربه هیولای نزدیک سطح صدی رو بکشه، این به لطف ضربه کاری، در کنار فعال بودن مهارت قدرت ابر انسانی بود.

«با این، من کل سنگ‌های جادویی که می‌خواستم رو جمع کردم.»

[خیلی خوبه که بتونی با فروش سلاح و زره پول دربیاری، اما انقدر راحت سنگ‌های جادوییت رو بذل‌وبخشش نکن، این زمان تو زمین سنگ‌های جادویی سطح دوم می‌تونن خیلی خطرناک باشن.]

«می‌دونم.»

چه به‌عنوان یو ایل‌هان چه به عنوان سانگ دائه‌بان اون مجبور بود شیش دنگ حواسش رو جمع کنه، این واقعاً براش آزاردهنده بود.

اون همه استخون‌های خرس رو پیش بقیه گوشت‌ و خزها تو کیف ذخیره‌ش گذاشت، ایل‌هان نمی‌دونست باید چه جنسی برای ردایی که می‌خواست به کانگ میرائه بفروشه به کار ببره اما با این همه مواد اولیه که از سیاه‌چال به‌دست آورده بود بعید می‌دونست کمبودی پیدا کنه.

«سه روز شده نه؟»

[باید شده باشه، حق داری فکر کنی خیلی طول کشیده اما به نسبت سیاه‌چال قلب فلزی بازم سریع‌تر بودی.]

[اینکه شما دو تا تنهایی با هم از این خاطره‌ها دارین یه‌جورایی من رو اذیت می‌کنه.]

[بودی هم فرقی نمی‌کرد، چون باز می‌گرفتی مثل این سه روزه می‌خوابیدی.]

با این جواب ارتا، لیتا با خجالت گفت:

[خب خوشگلا خیلی خوش‌خوابن.]

[اما همه‌ی خوش‌خوابا خوشگل نیستن، اگه اینطور که تو می‌گی بود که حسنی تا الان جای سیندرلا رو گرفته بود.]

«از اونجا که اون پسر بود فکر نکنم می‌تونست.»

بعد از این ایل‌هان دیگه به گفت‌وگوی فرشته‌ها توجهی نکرد، بلند شد و پایل‌بانکرش رو از فهرستش بیرون آورد، ارتا با دیدن اون سگرمه‌هاش رو تو هم کشید و گفت:

[حتی اگه من حسش نکرده باشم... تو وجود هیولای قدرتمندی رو حس می‌کنی؟]

«نه، دارم برای وقتی که یکیشون پیداش بشه آماده می‌شم اما بازم وقتی خواستن پیداشون بشه بهم بگین.»

[ای کاش می‌شد به منم بگی چطور اینجوری از زندگیم لذت ببرم.]

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی