فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 32

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۳۱

منم به سیاه‌چال‌ها میرم (۳)

[شما ۵۴۸۷۰۱ امتیاز به دست آوردید.]

[شما سوابق قلب آهنین گنده‌ی سطح ۷۴ را به دست آوردید.]

«آسون بود.»

یو ایل هان که با یه ضربه قلب آهنین گنده رو به تیکه‌های کوچیک خرد کرد، اومد پایین. پایل‌بانکر هم توی دستش بود. ولی بعدش چشمش به گلوله‌ی استخونی افتاد که به زمین فرو رفته و خشکش زد.

به خاطر شتاب نوار پلاستیکی، گلوله با قدرت بیشتر پرتاب شد و فقط یه کوچولو از سرش بیرون زمین بود. اما یه ترک بزرگ روش ایجاد شده بود و چون یو ایل‌هان می‌دونست استخون پلنگ سیاه چقدر محکمه، این موضوع براش تعجب‌برانگیز بود.

یه چیزی رو متوجه شد.

«گلوله‌ها یه بار مصرفن...!»

[اگر یه بار مصرف نبودن، با این قدرتی که داشتن باید تعجب می‌کردم!]

الان اوضاع یو ایل‌هان با قبل فرق داشت. قبلاً برای شکار پلنگ‌ها بقیه‌ی آدما، از جمله ملکه، هم کمکش می‌کردن و می‌تونست از قدرت جادوییشون استفاده کنه.

اما الان، چی شد؟ با این که بدن یو ایل‌هان قویه و فنون مختلفی بلده ولی با یه ضربه یه هیولایی که دو برابر خودش سطح داشت رو کشت!

«گلولم رو چه جوری بازسازی کنم؟ به نظرت باید ازش عکس یادگاری بگیرم؟»

[بابا، فقط قلب اونو دربیار.]

ارتا به یو ایل‌هان غرغر کرد تا قلب آهنین گنده رو دربیاره. این قلب بزرگ‌تر و نورانی‌تر از قلب‌های دیگه بود. یو ایل‌هان یه خرده بررسیش کرد.

مقاومت خوبی داشت.

«نگاه کن! از قلبای دیگه قوی‌تره. خیلی جالبه!»

[این قلب که تکامل یافته‌ی قلب‌های معمولیه، بهش میگن قلب پادشاه. آهنیه که مقاومت بالایی داره توی دنیاهایی که یک سطح از زمین بالاترن، پیدا می‌شه. البته، چون این هیولاها سطح چهارن، توی همچین سیاه‌چال‌هایی زیاد پیداشون نمی‌شه.]

«پس به خاطر همین با دیدن قلب آهنین گنده تعجب کردی؟»

[احتمالاً اتفاقی به وجود اومده. می‌تونم قبول کنم که هیولاهای زمین تکامل پیدا کنن ولی قلب آهنین‌ها که اصلاً زمینی نیستن، تکاملشون تا این سطح در زمین عجیبه! این قلب آهنین گنده جهش یافته. به هر حال، فقط همین یکی بود و به غیر این، همچین هیولایی دیگه پیدا نمی‌شه!]

یو ایل‌هان به گلوله‌ی دوم پایل‌بانکر نگاه کرد و با خودش گفت: اگر ارتا اینو میگه، پس حتماً قراره برعکسش اتفاق بیوفته!

و اماااااااا، همون طور که یو ایل‌هان حدس زده بود، در غاری داخل‌تر در سیاه‌چال، یه قلب آهنین گنده‌ی دیگه پیدا کردن.

[زمین لعنتی! چرا اینجا هیچی طبق برنامه‌ریزی نیست؟]

«چقدر دیگه این سیاه‌چال رو تموم می‌کنم؟»

[صبر کن.]

توی دست یو ایل‌هان پایل‌بانکر بود و یو ایل‌هان هم داشت فکر می‌کرد ازش استفاده کنه یا نه. ارتا نباید اطلاعات محرمانه‌ی سیاه‌چال‌ها رو به یو ایل‌هان بده ولی تا الان همه نوع چیزی بهش گفته بود و راحت می‌تونه به بقیه بگه که این جز پاداش مأموریتشه.

[هنوز وسط راهیم.]

«پس، از پایل‌بانکر استفاده نمی‌کنم.»

یو ایل‌هان می‌تونست با پایل‌بانکر با یه ضربه قلب آهنین گنده رو بکشه ولی چون گلوله‌هاش محدود بود، منصرف شد. حتی توی رمان‌ها هم، قهرمانان چون مهمات، مانا و اکسیرهاشون رو کامل استفاده می‌کردن آخرش شکست می‌خورد...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی