فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همه به غیر من بازگشته هستن

قسمت: 28

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۲۷

اسمم اسماعیله (۳)

همگروه شدن کار راحتی بود. کانگ میرا فقط باید یه دست بده تا همگروهی یو ایل‌هان بشه.

[گروه تشکیل شد.]

[تعداد اعضاء: ۲]

در اون لحظه، یو ایل‌هان یه حس شگفت انگیزی داشت که کانگ میرا بهش نزدیکتر شده. یه واکنش روانشناختی طبیعی بود. یو ایل‌هان حس کرد که تمام پنج حسش فقط روی کانگ میرا متمرکز شده. خوب این واقعاً طبیعیه که بین دو نفر از یک جامعه همچین حسی به وجود بیاد.

«چیه؟ نکنه بار اولته که با کسی همگروه میشی؟»

«شوکه شدم چون خیلی وقته با کسی همگروه نبودم.»

یو ایل‌هان با آرامش جواب سؤال به جای کانگ میرا رو داد. باید در آینده بیشتر حواسش رو جمع بکنه که معلوم نشه آدم تنهاییه. بعد، نیزش رو درآورد. از وقتی با پلنگ سیاه درگیر شده، این اولین باره که می‌‌خواست از نیزش استفاده کنه.

«هه...»

یو ایل‌هان به پلنگ سیاهی که از بدنش خون می‌‌ریخت با سردی نگاه کرد.

با این که یو ایل‌هان خودش رو آماده‌ی مبارزه با پلنگ کرده بود ولی توی این درگیری خیلی سختی کشید! به خاطر همین، حتی اگرم هیولا بهش التماس می‌‌کرد، نمی‌‌‌ذاشت زنده بمونه.

گرچه این پلنگه تا چند دیقه‌ی دیگه بدون این که یو ایل‌هان کاری کنه هم می‌‌مرد ولی با این حال، یو ایل‌هان دست به کار شد. یه نفس عمیق و کوتاهی کشید و با تمام قدرت نیزش رو پرت کرد.

[شما ۲۹۳۸۰۹۷ تجربه کسب کردید.]

[شما به سطح ۳۶ رسیدید. قدرت بدنی، چابکی، سلامتی و جادوی شما هر کدام ۱۰ واحد افزایش پیدا کردند.]

[شما سوابق پلنگ سیاه سطح ۱۰۲ را به دست آوردید.]

بعد از دیدن این نوشته‌ها، یه شوک سنگینی به خاطر تغییر سطح از ۲۸ به ۳۶ به بدن یو ایل‌هان وارد شد.

یو ایل‌هان از فشاری که به ماهیچه‌هاش و استخوناش وارد شد، دندون‌هاش رو به هم سابید. انگار برای کانگ میرا هم همین اتفاق افتاد چون توی ماشینی که نشسته بود بدون این که حرفی بزنه بدنش شروع به لرزیدن کرد.

«فکر کردم بازم امتیاز‌ها فقط برای من اومدن.»

یو ایل‌هان فکر کرد که مثل پلنگ مادر، این بار هم تمام سوابق و تغییرات برای خودش اومده و چیزی به کانگ میرا نرسیده ولی وقتی که دید کانگ میرا هم تغییراتی حس کرده، خیالش راحت شد. اما بازم یو ایل‌هان از این همه تغییر تعجب کرده بود. ارتا که متوجه این موضوع شد، گفت:

[تفاوت هیولای کلاس سه با دو خیلی زیاده. کلاس دو و یک تقریباً یه جورایی مثل همن ولی سه خیلی بالاس.]

«که این طور.»

درد یو ایل‌هان یه دفه به همون سرعتی که در بدنش پخش شد از بین رفت. یه خرده یو ایل‌هان بدنش رو کشید تا متوجه تغییرات بشه. بعدش به پلنگ بیجونی که روی زمین افتاده بود نگاه کرد.

به پوستش خوب دقت کرد.

«چرم خوبی از توش در نمیاد.»

[منتظر این حرفت بودم.]

ولی با این حال، پوست یه هیولای کلاس سه خیلی بهتر از کلاس دو یا یک بود. درسته که این پلنگ توی اختفاء مهارت داشت و مقاومت بالایی در برابر ضربات نداشت ولی بازم کلاس سه بود! اگه یو ایل‌هان از پوستش زره بسازه، مطمئناً از زرهی که الان داشت با کیفیت‌تر و مقاوم‌تر می‌‌شد.

و چون این پلنگ هیولای کلاس سه بود، یو ایل‌هان هر جور شده باید می‌‌کشتش و نتیجه این شد که پوستش سوراخ سوراخ شده بود با گلوله‌های اسلحه.

«پوست عزیز، ببخشید که قوی نبودم و نتونستم یکپارچه نگهت دارم!»

[چرا از پوستش عذرخواهی می‌‌کنی، بچه؟]

یو ایل‌هان با گریه شروع به تیکه تیکه کردن پلنک کرد. درسته که نمی‌تونست زره بسازه از پوست سوراخ سوراخش ولی لوازم دیگه که می‌‌تونست درست کنه!

پس باید زره‌هایی برای قسمت‌های خاصی از بدن خودش بسازه. با خودش کنار اومد که همین یه ذره چیزیم که گیرش میاد خ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همه به غیر من بازگشته هستن را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی