همه به غیر من بازگشته هستن
قسمت: 27
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۲۶
اسمم اسماعیله (۲)
صاعقه به پلنگ سیاه خورد و پلنگ هم با صدای مهیبِ «بوم» به زمین افتاد. با زمین خوردن پلنگ تنابهای زوبین بیشتر کشیده شدن و آسیب بیشتری بهش وارد شد.
بلافاصله، کانگ میرا با ماشین زرهی که پشت فرمونش بود، اومد طرف یو ایلهان. از تو پنجرهی ماشین بدنش رو تا نصفه بیرون آورد. یه چیزی روی صورتش برق میزد. به جای ماسک هالک، یه ماسک فلزی که از پیشونی تا بینیش رو میپوشوند روی صورت کانگ میرا بود.
«چه جوری تونستی مهارش کنی؟»
«خودمم نمیدونم.»
جادوی کانگ میرا قویتر از جادوی آدمای کلاس یک بود ولی چون یو ایلهان روش نمیشد باهاش حرف بزنه، چیزی ازش نپرسید. یو ایلهان، ستون چهارم رو برداشت و به زمین فروش کرد.
«اینم از این!»
بنگ! حالا که دیگه یو ایلهان قلق زمین زدن ستونها دستش اومده بود، راحت ستون چهارم رو هم محکم کرد.
یه مشت به ستون چهارم زد که بیشتر فرو بره و محکمتر بشه. بعدش، زوبین چهارم رو برداشت و به طرف پلنگ سیاه که میخواست از جاش بلند بشه، نشونه رفت.
[کیااااااا! کیاااااااا!]
با این که پلنگ میتونست تکون بخوره ولی هنوز به خاطر ضربهی صاعقه گیج بود. قبل از به دنیا اومدن، این پلنگ سیاه مادرش رو از دست داد. حالا هم با استخون و پوست مادرش بهش حمله شده بود. واقعاً صحنهی تأسفباری بود.
به خاطر همین، یو ایلهان میخواست سریع کارش رو تموم کنه که بیشتر زجر نکشه.
«هع!»
[کیاااااااا!]
زوبین چهارم دقیقاً به پنجهی راست پلنگ فرو رفت. انقدر این پرتاب یو ایلهان قدرت داشت که خود کانگ میرا هم جا خورد و زبونش بند اومد.
«هر موقع تونستی بهش حمله کن. این انقدر قویه که ممکنه تنابها رو پاره کنه و ستونها رو از زمین بیرون بکشه.»
«ولی من فکر نکنم این ستونا از جاشون تکون بخورن.»
یو ایلهان به حرف کانگ میرا اهمیتی نداد و حرکت کرد چون میدونست با این که چهار زوبین از چهار طرف به بدن پلنگ وارد شده ولی نمیتونن برای مدت طولانی پلنک رو مهار کنن.
مهمتر از اون، پلنگ هنوز مانا برای مقابله داشت! پلنگ میخواست خودش رو از تنابا رها کنه، به خاطر همین، دندوناش رو به هم فشار میداد و باد برنده طرف تنابها پرت میکرد.
[غررررررر!]
یو ایلهان حواسش به پلنگ بود و ستون پنجم رو به زمین فرو کرد. اگه پلنگه میتونست با چشماش حمله کنه، حتماً یو ایلهان تا الان مرده بود از بس که بهش خیره خیره نگاه میکرد. با حس سنگین خصومت و کشتن دنبال یو ایلهان بود. با این که کانگ میرا هم به پلنگ حمله کرده ولی حواس پلنگ سیاه فقط و فقط طرف یو ایلهان جمع بود.
[غرر...غرررررر!]
«پس میخوایی دوتایی با هم بمیریم؟»
یو ایلهان این نگاه رو میشناخت چون توی حیوونایی که تیکه تیکه کرده بود، تجربش کرده بود.
اگرچه همهی موجودات اولویتشون زنده موندنه و هر کاری براش انجام میدن ولی بعضی وقتا خواستهی دیگهای بر میل به بقائشون غلبه میکنه.
توی همچین موقعیتی، موجودات از خودشون پتانسیل بیشتری نشون میدن. درست مثل این میمونه که میدونن بعد از نابودی به پوچی و تنهایی میرسن و همین باعث میشه شعلهای سوزان در وجودشون برای تحقق بخشیدن به آخرین خواستشون ایجاد بشه.
یو ایلهان زوبین پنجم رو پرت کرد توی چشم چپ پلنگ. خون به بیرون فواره کرد.
بدون این که برای یو ایلهان مهم باشه که چه بلایی سر پلنگ اومده، به عقب فرار کرد و از کانگ میرا پرسید: «میخواد حمله کنه. کی میتونی صاعقه بزنی؟»
کانگ میرا هم موتور ماشین رو روشن کرد و جواب داد: «اگه صاعقهی کم قدرت میخوایی همین الانم میتونم ولی اگه پر قدرت میخوایی باید دو دیقه زمان بم بدی!»
«باشه. پس قبل از این که از تمام قدرتت استفاده کنی بم خبر بده.»
درست بعد از این حرف یو ایلهان، باد برندهای به سمتش اومد. یو ایلهان به دو پنجهی جلویی پلنگ زوبین زده بود ولی از اونجایی که پلنگه میخواست هر طور شده حمله کنه براش اهمیت نداشت چقدر داره به خودش آسیب میزنه و پنجههاش رو تکون میداد.
پنجههاش طبیعتاً قدرت زیادی نداشتن و خون هم مثل فواره بیرون میرخت. با این حال، این خونها هم همراه با باد برنده به سمت یو ایلهان پرتاب میشدن که صحن...
کتابهای تصادفی

