فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

حربه‌ی احساس

قسمت: 46

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۴۶

سکوت بین‌مون و کم‌اشتهایی هرسه‌‌مون ناهار رو کوفتم می‌کرد. بابا با قاشق بازی می‌کرد و متفکر به نقطه‌ای زل زده بود، بدون اینکه چیزی بخوره. مامان هم هرازگاهی نیم‌‌نگاهی بهم مینداخت و به‌زور یه لقمه می‌خورد. من هم که داشتم کلافه می‌شدم و از سر حرص و کلافگی غذا رو بدون اشتها اما تندتند می‌خوردم.

نمی‌دونم چرا هیچ‌کدومشون حرفی نمی‌زدن. نه مامان، نه بابا. و خب، این عجیب هم بود چون معمولاً موقع غذا همیشه یه موضوعی برای بحث‌کردن درباره‌ش وجود داره.

حتی الان هم به‌جرئت می‌تونم بگم موضوع برای بحث وجود داره. اتفاق دیشب! ولی گویا علاقه‌ای به کش‌دار کردنش نداشتن.

غذام رو تموم کردم. به‌جای دلسترِ روی میز، لیوان آبی سر کشیدم و بعد از گفتنِ «ممنون» آرومی بلند شدم. داشتم سمت اتاقم می‌رفتم که صدای بابا اومد:

- اگه بخوای می‌تونی برای امشب بری خونه‌ی صوفیه.

برای ثانیه‌ای وایستادم. بعد از کمی مکث، گفتم:

- بهش فکر می‌کنم.

و زیر نگاه‌های بابا و به‌خصوص نگاه خیره‌ی مامان، به‌سمت اتاقم رفتم.

در رو بستم و همونجا ایستادم. متفکر به نقطه‌ای زل زدم و مشغول کنکاش شدم.

برم خونه‌ی صوفیه؟ این عادی بود که گاهی وقت‌ها می‌رفتم خونه‌ش برای حرف‌زدن یا سرگرمی؛ چون صوفیه برخلاف سنش، زنی بود که خوب با نسل جوون کنار می‌اومد و من هم نیاز به کسی داشتم تا باهاش حرف بزنم؛ اما بیشتر اوقات مامان مخالفت می‌کرد و اینکه الان بابا پیشنهاد داد و مامان حرفی نزد، عجیب بود.

نگاهی به ساعت انداختم. ساعت سه بود و برای تصمیم‌...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب حربه‌ی احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی